نامه پدر محمدصابر عباسیان خطاب به مسئولان: آیا به اسارت کشیدن جوانان بی گناه توطئه علیه انقلاب نیست؟

پدر محمد صابر عباسیان، رئیس ستاد 88 استان فارس وعضو شاخه جوانان جبهه مشارکت حوزه شیراز با نگارش نامه ای خطاب به مسئولان، به بیان نگرانی هایش می پردازد و از آنان می خواهد تا لحظه ای فرزندان و خودشان را به جای فرزندان ما و خانواده های ما قراردهند تا ببیند آیا باز هم همین گونه قضاوت می کنند؟

به گزارش کلمه، وی در بخشی از نامه اش نوشته است: قبل از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری جهت جذب جوانان به پای صندوق رای در ستاد ۸۸ جوانان حامی آقای خاتمی به طرفداری از کاندیدای مورد علاقه اش جناب آقای مهندس موسوی که به تایید شورای نگهبان و سایر ارگانهای وابسته انتخاباتی رسیده بود پرداخت. اما بعد از انتخابات، وی را به اتهام تبلیغ و توهین علیه مسئولین نظام بازداشت و پرونده ای مرکب از ۹۰۰ برگ از تحقیقات دانشگاهی، مطالب شخصی و اتهامات غیر واقعی برای وی تشکیل دادند که هیچ کدام واقعیت ندارد. زیرا وی بعد از انتخابات هیچ گونه فعالیت غیر قانونی که خارج از قوانین اسلامی و انسانی باشد انجام نداده و سرگرم درس و تحقیقات مربوط به رشته تحصیلی اش بوده است.

گفتنی است محمدصابرعباسیان از تاریخ ۱۸ اسفند۸۸  تا کنون با حکم دادستان انقلاب شیراز در بازداشت اداره اطلاعات فارس به سر می برد. اتهاماتی که توسط مقامات دادستانی مطرح شده شامل مواردی چون تشکیل و فعالیت در گروهای غیر قانونی به منظور بر هم زدن امنیت کشور، اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام، توهین به رهبری و توهین به مسئولین نظام از جمله رئیس جمهور، اعضا شورای نگهبان و دستگاه قضایی است.

متن کامل نامه پدر محمد صابر عباسیان  بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

دری که بر راه برکس نپسند آنچه ترا نیست پسند

۱۲۹ روز از اسارت و بی خبری و انس با چهار دیواری سیمانی در آرزوی آزادی.

به من بگویید اگر فرزند شما بواسطه جو آشفته اقتصادی – فرهنگی – سیاسی و عدم دسترسی به حداقل خواسته های حقوق مدنی خود و دیگران از مسئولان امر انتقاد و خواهان فضایی بهتر برای جامعه باشد با او چه باید کرد؟ اسارت و محروم کردن وی از تحصیل، خانواده و دوستان؟ خفه کردن صدا در گلو و عدم دسترسی به وکیل جهت احقاق حقوق قانونی؟ پرونده سازی و تلقین و فشار روحی جهت گرفتن اعترافات دروغین و گناهان نکرده؟ بوجود آوردن جو سردرگمی و گرفتاری و دغدغه خاطر خانواده؟

چه زیبا و شیرین بود انقلاب ما در سال ۵۷ به فرمان امام خمینی(ره)، با رویای اسلام راستین و وحدت و برادری تمام مسلمین جهان و آزادی و شعار هیهات من الذله، و افسوس و صد افسوس که با سیاست های بعضی افراد مسئول این رویا در هم شکست و جای خود را به نفاق و خفقان و اسارت و فرار نسل روشنفکر انقلاب سپرد.

خود نیز یکی از خادمین انقلاب بودم که بهترین سالهای جوانی و عمرم را برای اسلام و کشور به امید آینده ای بهتر برای فرزندانم صرف نمودم و دیدم آنچه را که نباید می دیدم. فرزندم محمدصابر عباسیان که تنها پسر خانواده است در سال ۶۲ متولد و در سال ۸۴ موفق به اخذ مدرک مهندسی راه و ساختمان شد البته او به این اکتفا نکرد.به ادامه تحصیل پرداخت و به رشته کارشناسی ارشد علوم سیاسی مشغول شد.

قبل از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری جهت جذب جوانان به پای صندوق رای در ستاد ۸۸ جوانان حامی آقای خاتمی به طرفداری از کاندیدای مورد علاقه اش جناب آقای مهندس موسوی که به تایید شورای نگهبان و سایر ارگانهای وابسته انتخاباتی رسیده بود پرداخت. اما بعد از انتخابات، وی را به اتهام تبلیغ و توهین علیه مسئولین نظام بازداشت و پرونده ای مرکب از ۹۰۰ برگ از تحقیقات دانشگاهی، مطالب شخصی و اتهامات غیر واقعی برای وی تشکیل دادند که هیچ کدام واقعیت ندارد. زیرا وی بعد از انتخابات هیچ گونه فعالیت غیر قانونی که خارج از قوانین اسلامی و انسانی باشد انجام نداده و سرگرم درس و تحقیقات مربوط به رشته تحصیلی اش بوده است.

جالب توجه این است که در پی مراجعات مکرر به دستگاههای قضایی مورخ ۱۲/۴/۸۹ پس از ۱۱۸ روز بازداشت موقت و جلوگیری از ملاقات وکیل مربوطه از من خواسته شد که برای تکمیل پرونده و کپی از آن ۹۰۰ برگ، کاغذ A4 برای آنها ببرم تا زودتر نتیجه پرونده مشخص و حکم قانونی صادر گردد. با توجه به انجام این کار و گذشت ۱۱ روز دیگر پرونده همچنان سرگردان و هیچ گونه اقدامی در مورد آن انجام نشده است و فکر نمی کنند جوانی در بند است و خانواده ای نگران.

آیا گفته ها و اعمالی که در مورد جوانان ما که سرمایه های اصلی کشور هستند انجام می شود، توهین نیست؟ آیا به اسارت کشیدن و فرار جوانان تحصیل کرده و کشتن جوانان بی گناه توطئه علیه میهن عزیزمان و انقلاب سال ۵۷ نیست؟ چه خوب بود اگر مسئولان لحظه ای فرزندان و خودشان را به جای فرزندان ما و خانواده های ما قرار می دادند. آیا باز هم این گونه قضاوت می کردند؟ آیا باز هم خود را در جایگاه مولای متقیان حضرت علی (ع) قرار می دادند؟ خواهش من این است که به این مسئله توجه داشته باشید که:

خانمان سوز بود آتش آهی گاهی ناله ای می شکند پشت سپاهی گاهی

0 comments:

ارسال یک نظر