دفتر شیرین عبادی با صدور اطلاعیه ای اعلام کرد این برنده جایزه صلح نوبل، با ارسال گزارشی به اعضای شورای حقوق بشر سازمان ملل و همچنین کمیسر عالی این شورا، ضمن تشریح وضعیت حقوق بشر در ایران، با اشاره به سرکوب شدید معترضان به انتخابات 22 خرداد به آنها هشدار داده است که "در صورت تکرار وقایعی که در چند ماه گذشته اتفاق افتاد و ادامه سیاست های سرکوب گرانه و کشتار مردم بی دفاع هر لحظه بیم آن می رود که فاجعه ای به بار آید که نه تنها آرامش ایران بلکه منطقه را بر هم زند."
اجلاس بعدی شورای حقوق بشر سازمان ملل برای رسیدگی به وضعیت حقوق بشر در ایران روز 26 بهمن در شهر ژنو برگزار می شود. در این جلسه نماینده جمهوری اسلامی ایران به مدت یک ساعت گزارشی راقرائت خواهد کرد و سپس نوبت به نمایندگان کشورهای عضو شورا میرسد تا نسبت به آن اظهار نظر نمایند.
بر اساس بیانیه دفتر شیرین عبادی "نظر به اینکه گزارش دولت ایران در برگیرنده تمامی حقایق نیست لذا دکترشیرین عبادی نیز گزارش مختصری- در حد حوصله و وقت نمایندگان فوق الذکر-تهیه کرده و برای همه آنها و همچنین کمیسر عالی حقوق بشر ارسال نموده است. "
متن کامل گزارش شیرین عبادی که دیروز منتشر شد، به شرح زیرست:
خانم پیلای کمیسر عالی محترم حقوق بشر
اعضای محترم شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد
هر چند قبلا نیز به دفعات کتباً و حضوراً وضعیت رو به وخامت حقوق بشر در ایران را متذکر شده بودم، ولی لازم میدانم که در آستانه رسیدگی به گزارش دولت جمهوری اسلامی ایران در پانزدهم فوریه ۲۰۱۰ مجددا توجه سرکار و همچنین اعضای محترم شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد را به موارد زیر جلب کنم:
هموطنان من روزهای سختی را پشت سر گذاشته اند، پاسخ اعتراضات مسالمت آمیز خود را با گلوله و زندان دریافت می کنند. فیلم ها، عکسها و شاهدان فراوانی بر خشونتهای دولتی تاکید مینمایند و حتی در چند مورد قاتلین با دلیل و مدرک کافی، شناسائی و به مقامات دولتی و مردم معرفی شده اند ولی متاسفانه هیچ اقدامی در جهت دستگیری قاتلین و حتی کاهش خشونتها از سوی قوه قضائیه و سایر مسئولین حکومتی انجام نگرفته است. تعداد کثیری از فعالین سیاسی، مدنی و حتی فرهنگی با دلایل واهی دستگیر شده و برخی از آنان را با محاکمه ای چند ساعته و پشت درهای بسته محکوم به اعدام نموده اند. طبق اعلام رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران، تاکنون چهار تن از آنان اعدام شده اند و بیش از ۲۵ نفر دیگر در انتظار لحظه موعود هستند. با زندانیان سیاسی بسیار بد رفتاری میشود تا حدی که چند نفر از آنان نیز در زندان و زیر شکنجه جان سپرده اند. زندانیان سیاسی حتی از حقوق اندکی که قانون برای زندانیان عادی و مجرمین خطرناک در نظر گرفته است، نیز محروم هستند. برخی از آنان به علت کهولت و یا بیماری در معرض خطر جدی قرار دارند که از آن جمله میتوان به دکتر ابراهیم یزدی و دکتر محمد ملکی و مهندس بهزاد نبوی اشاره کرد که دو نفر اول با سنی قریب به هشتاد سال و بیماری سرطان و سومی با بیماری قلبی در شرایط غیر بهداشتی زندان بسر میبرند. آنان محروم از درمان بوده و هر لحظه بیم از دست رفتنشان میرود و دردناک تر آنکه زندانیان سیاسی بیمار که نیازمند معالجات هستند منحصر به این سه تن نبوده و بیش از ۶۰ نفر آنها باید در بیمارستان بستری شوند."
خشونت های دولتی
در ادامه این گزارش می خوانیم: "ایران تبدیل به زندان بزرگ روزنامه نگارانی شده که گناهی جز اطلاع رسانی ندارند و در حال حاضر ۳ ۶ نفر روزنامه نگار و عکاس خبری در زندان هستند. دانشجویان ایرانی با کوچکترین انتقاد روانه زندان شده و یا از تحصیل محروم میگردند. زنان ایران که خواهان تساوی حقوق هستند متهم به براندازی نظام جمهوری اسلامی شده و برای بیش از یکصد نفر از آنان پرونده کیفری ایجاد شده است. کارگران و معلمین به علت شرکت در اتحادیههای صنفی و اعتراض به کمبود دستمزد متهم به ماجراجوئی و اغتشاش شده و تعدادی از آنان در زندان بسر میبرند و تعداد کثیری نیز شغل خود را از دست داده اند. نه تنها با غیر مسلمانان بدرفتاری میشود ـ از جمله بهائیان ایران از ابتدای تاسیس حکومت جمهوری اسلامی ایران حتی اجازه تحصیل در دانشگاه را نداشته اندـ بلکه حتی پیروان تشیع که مذهب رسمی ایران است، نیز از خشونتهای دولتی در امان نیستند، از جمله میتوان به ضرب و شتم و بازداشت دراویش گنابادی اشاره کرد. و دردناک تر آنکه اخیرا برای تحت فشار قرار دادن فعالین سیاسی و اجتماعی، یک یا چند تن از بستگان آنان را گروگان میگیرند تا با ایجاد فشار روانی بر فعالین به اهداف غیر قانونی خود دست یابند که در این ارتباط میتوان به دستگیری دو دختر آقای توسلی - یکی از فعالین سیاسی ایران- اشاره کرد و متاسفانه تاکنون هشت خانواده به این سرنوشت دچار شده اند. در این میان وضعیت مدافعان حقوق بشر از همه بدتر است زیرا مسئولین حکومتی تحت هیچ شرایطی مایل نیستند اخبار نقض حقوق بشر به خارج از ایران درز کند و به همین دلیل است که اکثر مدافعین حقوق بشر شناخته شده ایران یا در زندان هستند یا ممنوع الخروج شده یا مجبور شده اند به طریق مخفی و زیر زمینی زندگی کنند و متاسفانه برای چند نفر از آنان نیز به اتهام محاربه کیفر خواست صادر شده است که جزای چنین جرمی اعدام است."
صبرو حوصله تاکی؟
در بخش دیگری از این گزارش آمده است: "در چنین شرایطی مردم بی پناه ایران، با برخورداری از بلوغ سیاسی خود، بطور مسالمت آمیز بر خواستهای بر حق خویش که همانا دموکراسی و حقوق بشر است پای فشرده و استقامت میکنند. سئوال من از شما نمایندگان کشورهائی که عضو شورای حقوق بشر هستید آن است که تا چه زمان میتوان جوانان را به آرامش دعوت کرد؟ صبر و حوصله مردم ایران هر چند زیاد ولی بی انتها نیست. در صورت تکرار وقایعی که در چند ماه گذشته اتفاق افتاد و ادامه سیاست های سرکوب گرانه و کشتار مردم بی دفاع، هر لحظه بیم آن می رود که فاجعه ای به بار آید که نه تنها آرامش ایران بلکه منطقه را بر هم زند. بنا براین برای چندمین بار درخواست میکنم به هر شیوه ممکن دولت جمهوری اسلامی ایران را وادار سازید تا قطعنامههای مجمع عمومی سازمان ملل متحد را که در مورد نقض حقوق بشر در ایران صادر شده است، خصوصاً قطعنامه مورخ دسامبر ۲۰۰۹، را اجرا کرده و گزارشگران حقوق بشر به ویژه در زمینه بازداشتهای خودسرانه، آزادی بیان، آزادی ادیان و حقوق زن را به ایران راه داده و با آنان همکاری کنند. همچنین تقاضا مندم برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران گزارش گر ویژه ای تعیین کنید تا بطور مرتب رفتار حکومت را رصد کرده و با تذکرات به موقع و راهکار هایی که توصیه میکند به خاتمه بحران سیاسی و خشونتهای رو به تزاید دولتی کمک کند."
د
محمد مجتهد شبستری
ده اصل برای صلح ممکن است مقداری نامأنوس به نظر برسد. منظور ما از صلح، صلح در جهان است، نه صلح در داخل یک کشور یا صلح گروههایی با یکدیگر. امروز در دنیا مسئله مهمی به نام صلح جهانی مطرح است. مدتها است که تفکر ما محدود به کشور خودمان شده است و بهخصوص در بین اهل فکر کم دیده میشود که به مسائلی که در سطح جهان است بپردازند؛ تصور غالب این است که مسائل جهان به ما ربطی ندارد و ما باید به مصالح و منافع جامعه خودمان بیندیشیم.
محدود شدن تفکر ما موجب غفلت ما از مسائل مهم جهانی است، بدون اینکه توجه داشته باشیم این مسائل در سرنوشت ما بسیار اثرگذار است. هر وقت در کشور ما مسائلی مانند حقوق بشر، حقوق مساوی زنان و مردان، مسائل اقلیتها، آزادی دین و بیان و دموکراسی مطرح میشود، معمولا زاویه دیدمان محدود میشود؛ با این مسائل یا برخورد فلسفی میکنیم یا برخورد فقهی یا اخلاقی و از این مسئله غافل هستیم که این مسائل ابعادی دارد که اگر مهمتر از اینها نباشد، حداقل همسطحشان است. امروزه بر اثر جهانی شدن همه انسانها یک خانواده واحد شدهاند.
یک سری مسائل هم در سطح جهان مطرح است که مقدمات زندگی صلحآمیز انسانها در دنیا با یکدیگر محسوب میشود. حقوق بشر، مسائل اقلیتها و عدالت اجتماعی مسائلی هستند که اگر به آنها توجه نشود ملتها نمیتوانند در صلح و مسالمت زندگی کنند. وقتی دنیا نمیتواند در صلح و مسالمت زندگی کند ما هم از نزاعهایی که در دنیا هست یا بپا خواهد شد بهره منفی خود را خواهیم برد و میبریم. گرفتاری در جامعه ایران بیشتر از پارهای از کشورهای اسلامی دیگر است. پارهای از کشورهای اسلامی به دلیل تبادلاتی که در آنها است کمتر این نقص را دارند.
وقتی نواندیشان دیگر کشورهای اسلامی درباره این مسائل مطلب مینویسند به بعد جهانی این موضوعات نیز توجه دارند. برای اینکه وارد بحث شوم اول یک مقدار درباره صلح صحبت میکنم. تاریخ نشان میدهد که جنگها مقدمه فتوحات و گسترش امپراتوریها بوده است. هر قدر که میتوانستند امپراتوری را گسترش میدادند و جایی هم که نمیتوانستند، صلح میکردند.
در برههای از زمان، بهخصوص در مسیحیت مفهومی به نام «جنگ عادلانه» مطرح شد. بعدها این مفهوم در میان مسلمانان هم رایج شد، بهگونهای که برای توجیه مسئله جهاد همین واژهها را به کار میبردند. اما جنگ عادلانه چه بود و چه تعریفی داشت؟ جنگ عادلانه وسیلهای برای رسیدن به یک سری مقاصد سیاسی و ابزار تحقق آنها بود. در قرن نوزدهم ملتهای اروپایی شکل پیدا میکنند و در میان آنها جنگهایی صورت میگیرد که در این جنگها باز هم مفهوم جنگ عادلانه و همینطور صلح مطرح میشود.
معنای صلح در این فرازها این است که یک جنگنده و حاکم با یک جنگنده دیگر صلح میکند. در این برهه کسی فکر نمیکند که چه علل و عواملی باعث جنگ و صلح میشود؛ نه جنگ به عنوان یک ابتلا و شر مطرح است و نه صلح به عنوان یک ضرورت. اما در قرن بیستم و با پیدایش جنگ جهانی اول و دوم آشکار میشود که جنگ شر است و زندگی انسانی را تهدید میکند، چون در این جنگها سلاحهایی پیدا شد که قابل مقایسه با سلاحهای قرون گذشته نبود. با این وصف تقسیم جنگ عادلانه و غیرعادلانه معنای خود را از دست داد. صلح هم به این معنا که دو حاکم و فرمانده با هم صلح میکنند، معنای خود را از دست داد و سرنوشت همه انسانها با صلح گره خورد.
نکته دیگر این است که پیدایش سلاحهای اتمی بهطور کلی قضاوتها درباره جنگ و صلح را عوض کرد. سپس این موضوع مطرح شد که وضعیت بد دنیا نتیجه سلاحها است و باید این سلاحها را نابود کرد. مقداری هم در این وادی پیشرفت حاصل شد اما در نهایت به بنبست خورد. بعد این بحث شکل گرفت که ما باید به علل پیدایش سلاحها توجه کنیم، نابود کردن سلاحها کافی نیست.
پیدایش سلاحهای اینچنینی معلول و نشانه یک بیماری و نابسامانی است و تنها با از بین بردن آنها مسئله حل نمیشود. متفکران دنیا به این نتیجه رسیدند که این سیاستهای غلط است که باعث پیدایش این سلاحها میشود. بنابراین تاملات بر روی این متمرکز شد که سیاستهای انسانی و سیاستهای غیرانسانی چیست. عاقبت به این نتیجه رسیدند که هرقدر همکاری میان ملتها برای انجام وظایف مربوط به حل کردن مسائل و مشکلات زندگی بشر در دنیای امروز بیشتر شود به همان اندازه نیاز به سلاح کمتر میشود.
اینجا منظور دیدگاههای اخلاقی یا احساسی نیست، بلکه این پرسش مطرح است که چگونه میتوان با تحلیلهای عقلانی انسانها را قانع کرد که همکاری بینالمللی برای تحقق صلح ضرورت دارد و اگر این توافق در عرصه بینالمللی محقق نشود مطمئنا مسابقه تسلیحاتی و تهدیدهای متقابل ره به جایی نمیبرد و پندهای اخلاقی هم به جایی نخواهد رسید.
8 سال قبل جمعیتی متشکل از مسلمانان و مسیحیان به دعوت موسسه عالی سنت گابریل در اتریش (وین) دورهم گرد آمدند تا عمدهترین اصول برای نزدیک شدن انسانها و کم شدن بغض انسانها نسبت به یکدیگر را گردآوری کنند تا اینکه چند ماه پیش نشستی در اتریش برگزار و آخرین بیانیه این جمعیت به صورت رسمی منتشر شد. در این بیانیه که به امضای 10 نفر رسید، 10 اصل صلح تدوین شد و هر یک از امضاکنندگان متعهد شدند که این 10 اصل را در کشور خود معرفی و ترویج کنند. اما این اصول چیست؟
اصل اول: هیچ صلحی بدون عدالت و هیچ عدالتی بدون صلح قابل تحقق نیست
این اصل ناظر به کسانی است که یا فقط از عدالت در دنیا حرف میزنند یا فقط از صلح. در حالی که نمیشود خواهان عدالت بدون صلح بود و همینطور صلح بدون عدالت. بهطور مثال، نمیتوان از فلسطینیها صلح خواست بدون توجه به عدالتی که باید در آنجا رعایت شود و نمیتوان در جای دیگری از کسانی عدالت خواست بدون اینکه همراه با صلح باشد. عدالت بدون صلح به این معنا است که من میخواهم به زور شمشیر عدالت را اجرا کنم. صلح و عدالت از همدیگر غیرقابل انفکاک هستند.
اصل دوم: هیچ صلحی در جهانی که نابرابریهای اجتماعی و فقر و گرسنگی در آن وجود دارد، محقق نمیشود
انسانها زمانی به هم نزدیک میشوند که فاصلهها از میان آنها برداشته شود، تا فقر و گرسنگی و نابرابریهای اجتماعی و خودی و ناخودی و رانت است و کسانی میتوانند همه کار کنند و کسانی نمیتوانند هیچ کاری بکنند، انسانها به هم نزدیک نمیشوند، چون کسی که در فقر شدید به سر میبرد نسبت به کسی که در رفاه شدید به سر میبرد بغض دارد. وقتی کسی مثلا یا ثروتی که در دست دارد سرنوشت دیگران را به دست گرفته و به آنها اعتنا نمیکند صلح قابل تحقق نیست. این موضوع ربطی به اتفافات داخلی کشور ندارد و در عرصه بینالمللی تدوین شده است چرا که در عرصه جهانی نیز اگر کشوری مانند آمریکا بخواهد منویات خود را تحمیل کند صلح اتفاق نمیافتد.
اصل سوم: هیچ صلحی بدون رد مطلق خشونت قابل تحقق نیست
معنای خشونت اجرای قانون نیست، بلکه اجرای مقاصد سیاسی با تمسک به زور است. هیچ صلحی بدون رد قاطع و مطلق خشونت در دنیا امکانپذیر نیست و با اعمال خشونت انسانها به هم نزدیک نمیشوند، مخصوصا اگر اعمال خشونت به نام دین انجام شود. این اعمال خشونت انسانها را بیشتر از هم دور میکند.
اصل چهارم: هیچ صلحی در جهان بدون به رسمیت شناختن حرمت درونی و ذاتی همه اعضای خانواده بشری و بدون وجود یک سیستم حقوقی به عنوان تضمینکننده حقوق بشر تحقق پیدا نمیکند
در این اصل از نزدیک شدن انسان به انسان سخن میرود نه از نزدیک شدن مسلمان به مسلمان و مومن به مومن. این دو مسئله با هم فرق دارد. صلح جهانی به معنای نزدیکی انسان به انسان به ماهو انسان است. پیروان هیچ دینی نمیتوانند پیروان ادیان دیگر را با زور به دین خود درآورند. باید انسان بهواسطه انسان بودنش حرمت داشته باشد.
حال اگر یک حقوق بشر متافیزیکی درست کنند یا حقوق بشری که مسلمانها بیشتر از آن بهرهمند هستند، این به صلح منجر نمیشود. در یکی از کتابهایم توضیح دادهام، حقوق بشری که برخی از آن سخن میگویند بینالمومنین است اما صلحی که در جهان باید رخ دهد بین ابنای بشر است. در این صورت نمیتوان گفت ما مسلمانان بیشتر حق داریم. وقتی اینگونه میگویند، انسانها به هم نزدیک نمیشوند. اگر بپذیریم که این مقدمات درست است نمیتوان از موازین آن تخلف کرد.
اگر مراعات کامل اعلامیه حقوق بشر وسیله تحقق صلح در دنیا است که هست پس باید از آن حمایت کنیم. تحقق صلح نیاز به یک سیستم حقوقی در داخل کشورها دارد، نه پند اخلاقی. پند اخلاقی و تضمین حقوقی با یکدیگر تفاوت دارد. ما معمولا پند اخلاقی میدهیم، اما اگر این پندها بیفایده باشند، باید یک سیستم حقوقی وجود داشته باشد که این سیستم، حقوق افراد را در هر جامعهای تضمین کند، سیستمی که بر مبنای حقوق بشر تعیین شده باشد.
اصل پنجم: هیچ صلحی در دنیا پایدار نیست، مگر اینکه بنیادهای کثرتگرایی اجتماعی به رسمیت شناخته شود
کثرتگرایی در تفکر، کثرتگرایی در وجدانها و آزادی دینی باید به رسمیت شناخته شود وگرنه، انسانها به هم نزدیک نمیشوند. چارچوبهای قانون اساسی کشورها باید در درجه اول مردم خود کشورها را به هم نزدیک کند.
هر فردی بهگونهای فکر میکند. ممکن است من طرز تفکر دینی کسی را درست ندانم اما باید تفکر و عقیده او را به رسمیت بشناسم. معنی به رسمیت شناختن این است که فرد امکان بیان و انتشار عقیده خود را داشته و مخالفان نیز امکان نقد آن را داشته باشند.
برخی در جامعههای مسلمان عوامل حکومتها مینویسند یا میگویند که فردی را مجبور به تغییر دین نمیکنیم. در حالی که آزادی دین به این معناست که اگر کسی در دین با تو تقابل داشت در عرصه سیاسی نباید با شما تفاوت داشته باشد. اینکه ما شما را مجبور به تغییر دین نمیکنیم، به معنای آزادی دین نیست. آزادی دین به این معناست که دین هیچکس باعث محرومیت او از مشارکتهای سیاسی و اجتماعی نشود.
اصل ششم: گفتوگو
در اینجا منظورمان از گفتوگو اهمیت مییابد. گفتوگو باید به این منظور اتفاق بیفتد که آگاهی همه طرفهای گفتوگو درباره مسوولیتهایشان برای حل مشکلات بشریت، عمق پیدا کند، نه اینکه حقیقت مشخص شود. متاسفم از اینکه برخی «گفتوگو» را به معنای روشن شدن حقیقت به کار میبرند. دیالوگی که امروز در دنیا مطرح است، برای حل مشکلات است نه اینکه معلوم شود که تو حقیقت را میگویی یا من. گفتوگو برای ممکن ساختن نزدیک شدن انسانها به یکدیگر است به منظور احساس مسوولیت بیشتر در حل مشکلات همه بشریت.
اصل هفتم: هیچ صلح پایداری بدون آمادگی برای حل مسالمتآمیز نزاعها و جلوگیری از نزاعهای آتی محقق نمیشود
مقصود از حل نزاع این است، کسانی که در کنار هم برای حل مشکلات مینشینند آمادگی این را داشته باشند که به صورت صلحآمیز و بهگونهای که نفع همه در آن باشد، مشکل را حل کنند، نه آنکه ببینند زور چه کسی بیشتر است.
اصل هشتم: صلح پایدار به وجود نمیآید مگر اینکه تعلیم و تربیت بر اساس ارزشهای عالی انسانی و دینی شکل گرفته باشد، نه بر اساس تقلید و سنت
پدری و مادری که فرزند خود را تربیت میکنند یا حکومتی که برنامههای آموزشی مینویسد چه نگاهی به مسئله آموزش دارند؟
آنها تلاش میکنند که اصول آموزش بر اساس سنتهای خودشان باشد. حال آنکه چیزی که انسانها را از هم دور میکند اصرار بر سنتهای گذشته است. این مصداق همان آیات قرآن است که در آن میگویند، چون پدران ما اینگونه بودهاند، ما هم باید از آنان تبعیت کنیم. یک بار که در حسینیه ارشاد درباره «نواندیشی دینی و مسئله زن» سخنرانی کردم، گفتم که فلسفه تربیت در عصر حاضر ساختن برای آینده است، نه تقلید از گذشته. امروز ما باید فرزندان خود را تربیت کنیم برای اینکه در آینده انسانیتر و با مشکلات کمتر زندگی کنند.
معنای تربیت این نیست که ببینیم پدران ما در گذشته ما را براساس چه سنتهایی تربیت میکردند و حالا ما هم فرزندان خود را آنگونه تربیت کنیم. ما باید چشمان فرزندان خود را به آینده باز کنیم تا فرزندانمان نگاه مثبت به همه انسانهای دنیا داشته باشند، نه اینکه بریده از انسانهای دیگر و فقط در کنار همکیشان خود باشند.
متاسفانه ما فرزندان خود را برای زندگی در جهان تربیت نمیکنیم، بلکه برای زندگی در کشور خود تربیت میکنیم و آن هم در دایره محدودی از فرهنگهایی که در کشور وجود دارد. باید فرزندان خود را بهگونهای تربیت کنیم که سعه صدر داشته باشند. اینگونه دلهای انسانها به هم نزدیک میشود. ما باید فرزندان خود را بهگونهای تربیت کنیم که توانایی این را داشته باشند که در هر شرایطی و در هر جای جهان درست تصمیم بگیرند.
اصل نهم: هیچ صلح پایداری تحقق پیدا نمیکند مگر اینکه زنان در همه ساحتهای زندگی انسانی حقوق مساوی حضور داشته باشند
تا زمانی که در زنان حس محرومیت وجود دارد، صلح پایه محکمی پیدا نخواهد کرد. اگر داخل یک خانواده یک خانم احساس کند که تبعیض وجود دارد، اساس این زندگی خانوادگی نمیتواند بر عشق و علاقه باشد. در زندگی اجتماعی و سیاسی هم اگر زنان احساس کنند تبعیض هست و نمیتوانند با همه توان به مشارکت اجتماعی و سیاسی بپردازند آن جامعه بر اساس صلح استوار نخواهد بود. این کافی نیست که ما فقط محاسبات فقهی داشته باشیم و بگوییم در این محاسبات فقهی بانوان چه مقدار سهم دارند. یک چیز خیلی مهم هم مطرح است.
نیمی از انسانها بانوان هستند و در آنها آگاهیهای زیادی ایجاد شده است. برای حل مشکلات بشریت این دو جنس باید با هم به تعاون و تعامل برسند و این کار با تبعیض میسر نیست. در غیر این صورت صلح در جوامع و جهان تحقق پیدا نمیکند. زن امروز به لحاظ خواستهها و تواناییها، غیر از زن 400 سال پیش است. من در حسینیه ارشاد که صحبت میکردم یکی از خانمها گفت: «مگر در دوران پیامبر اکرم گفته نمیشد که بهتر است زن از خانه بیرون نیاید؟» من گفتم، زن امروز زن آن روز نیست. زن آن روز اگر از خانه بیرون میآمد چه کاری میتوانست بکند؟ آیا پارلمان و وزارتخانه بود؟ مدرسه بود؟ باید دید اینکه گفته شده زنان بیرون نیایند در چه شرایط تاریخی گفته شده است.
اصل دهم: صلح پایدار به وجود نمیآید مگر اینکه به صورت مناسب و شایسته حقوق اقلیتها به رسمیت شناخته شود
به رسمیت شناخته شدن حقوق اقلیتها به این معناست که اقلیتها بتوانند خود را تکامل ببخشند، یعنی بتوانند شکوفا شوند و فرهنگ خود را شکوفا کنند؛ به آنها نگوییم که اگر فرهنگ خود را شکوفا کنی با فرهنگ من تعارض پیدا میکند چون ممکن است منطق تو قویتر باشد و منطق من ضعیفتر و در نتیجه من مغلوب شوم
منبع: خبر آن لاین .
فرشته قاضي
میرحسین موسوی و مهدی کروبی، از مردم دعوت کردند "با حفظ هویت" در راهپیمایی روز 22 بهمن شرکت کنند. مهدی کروبی همچنین هرگونه سازش با حاکمیت را رد کرده و گفته است "نه در معترضان و نه در حاکمیت، آمادگی و تمایلی به سازش وجود ندارد." میرحسین موسوی نیز، با رد هرگونه وابستگی جنبش سبز به بیگانگان، به حاکمیت توصیه کرده است "همچون معترضان، راه اعتدال را در پیش بگیرند."
جنبش سبز ارتباطی با بیگانگان ندارد
میرحسین موسوی از مردم ایران خواست با حفظ هویت در راهپیمایی روز 22 بهمن شرکت کنند.
نخست وزیر زمان جنگ، 22 بهمن را، "روز جمع و روز جامع" خواند و گفت حضور در اینگونه مراسمها در سطح ملی، آثار خوبی خواهد داشت.
پیش از این مهدی کروبی و سید محمد خاتمی نیز از مردم خواسته بودند در راهپیمایی روز 22 بهمن شرکت کنند.
میرحسین موسوی روز گذشته در جمع گروهی از دانشجویان، جنبش سبز را جنبشی، جوان، مستقل و خردگرا توصیف کرد که تحت تاثیر موضعگیریها و فشارها، منفعل نمیشود و براساس منافع ملی حرکت کرده و متاثر از بیگانگان نمی شود.
او گفت: "جنبش سبز، جنبش جوانان است، جنبه احساسی ندارد و خردگرایی در آن بسیار قوی است."
موسوی با تاکید بر اینکه "جنبش سبز به هیچوجه اجازه دخالت بیگانگان را در امور خود نمیدهد" در عین حال از نحوه برخورد حاکمیت با معترضان انتقاد کرد و اظهار داشت: "این هجمه ها به خاطر این است که روی مراجع و روحانیت و متدینین اثر بگذارند اما به صراحت اعلام می دارم جنبش به هیچ وجه به خارج وابسته نیست."
وی در ادامه سخنان خود که وب سایت کلمه آن را منتشر کرده، افزود: "نیرویی که امروز به صحنه آمده و تنها خواستهاش این است که به قانون و به ارزشهای اصلی انقلاب اسلامی برگردیم که یکی از آنها استقلال است، مورد تهمت قرار میگیرد که آیا به بیگانه وصل است یا تحت تأثیر آنها است یا نیست."
به گفته نخست وزیر زمان جنگ"جنبش اعتراضی مردم مستقل است و هیچ ارتباطی با بیگانگان ندارد، اما تحت تاثیر اتهام و فشارهای حکومت نیز قرار نمی گیرد."
او با تاکید بر اینکه "این هجمهای که به جنبش سبز میشود، ما را در شعارها دچار عدم تعادل نمیکند" به حاکمیت توصیه کرد همچون معترضان، سیاستی معتدل را در پیش بگیرند و بر اساس منافع ملی دراز مدت حرکت کنند.
موسوی به معترضان نیز توصیه کرد در برابر تلخی ها صبور باشند و همچنان از موضع ناصحانه و دلسوزی با نظام برخورد کنند.
به گفته میر حسین موسوی "جنبش سبز با همه دوست است. با کارگران، معلمان، جنبش زنان دوست است حتی با کسانی که عقاید ما را ندارند، دوست است. چون بخشی از ملت ما هستند و آنان برادران و خانواده ما هستند. جزو ملت ما هستند و ما با همه آنها دوست هستیم."
تناقض در سیاست خارجی
وی آنگاه با اشاره به استفاده ابزاری از برخی شعارها اظهار داشت: "از یک سو نامههای مکرر برای نصیحت سران کشورهای مختلف میفرستیم و آنها را با عنوان مدیریت جهانی دعوت به اسلام میکنیم و سعی میکنیم با آنها ارتباط برقرار کنیم و از سوی دیگر، در ارتباط با جهان حتی نمیتوانیم یک دوست نزدیک و صمیمی در منطقه و جهان داشته باشیم."
موسوی افزود: "با آنها نامهنگاری میکنند اما به ما میگویند بیایید و به این کشورها ناسزا بگویید و با آنها مقابله کنید. ما میگوییم مسائل انتخابات خانوادگی است و ربطی به خارج ندارد و یقیناً ملت ما حاضر نیست تحت تأثیر منافع دیگران کار کند."
نخست وزیر زمان جنگ خطاب به گردانندگان جمهوری اسلامی اظهار داشت: "اینکه ما هم مثل شما، سیاستی ماجراجویانه داشته باشیم، یک روز ناسزا بگوییم، یک روز بخندیم و روزی نامه فدایت شوم بنویسیم، را نمیپذیریم."
تحریف قانون اساسی
نامزد معترض به کودتای انتخاباتی 22 خرداد، سپس با انتقاد از تحریف قانون اساسی توسط "کسانی که صاحب مال، امکانات و منافعی شدهاند"، گفت: "باید فضایی که در آن قانون اساسی نگاشته شد و پیوستگی اصول آن درک شود تا بتوان نگاه نو و امروزی در تفسیر آن داشت. وقتی کتاب خدا را تحریف می کنند، طبیعی است که میثاق ملی بشری را هم با گذشت زمان و دور شدن از سرچشمه و سرمنشاء آن و بنا به دلایل گوناگون از جمله منافع فردی و باندی تحریف می کنند."
موسوی آنگاه به 7 اصل قانون اساسی که مغفول مانده اشاره کرد و گفت: "اگر این اصول به اجرا گذاشته شود، سایه دیکتاتوری، استبداد، حاکمیت نظرهای شخصی و منافع گروهی را از نظام دور می کند."
وی با تاکید بر اینکه "باید دید چه کسانی از بسته شدن روزنامهها و رسانهها سود میبرند" گفت: " آنچه بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری در کشور اتفاق افتاد و حرکت عظیمی را باعث گردید و اندیشههای تازهای در آن زاده شد، از این نظر اهمیت دارد که ممکن است به ما کمک کند تا مجدداً بتوانیم باز تفسیر نو و زندهای را از قانون اساسی ارائه کنیم. تفسیری که بتواند مشکلات کشور را حل کند."
به اعتقاد نخست وزیر زمان جنگ، "یکی از بحرانهای رایج و مسائلی که در کشور پیش آمده به نوعی نتیجه این تفکر است که بسیاری از این اصول قانون اساسی که ظرفیت فراوانی دارند را به کنار گذاشتهایم."
عقب ماندگی حاکمیت از مردم
وی در بخش دیگری از سخنانش فاصله بین تحولات جهانی و تغییرات حاکمیت را یکی از مشکلات اصلی کشور خواند و گفت "تحولات جهانی از جمله فروپاشی شوروی سابق تاثیرات عمیقی در کشور داشته که همراه با پیشرفت های اقتصادی و گسترش فضای مجازی موجب آگاهی ملت شده است."
به گفته میرحسین موسوی، "حاکمیت نتوانسته به سرعت جامعه دچار تحول شود و این یک مشکل وسیع و عقب ماندگی است و مشکلاتی بوجود آورده وگرنه راه حل مسائلی که در خیابانها اتفاق میافتد، با توپ و تفنگ و امثال آن حل نمیشود. بلکه، با صدا و سیما، سایر رسانهها، فضای آزادی و فضای گفت و گو، برهان و عقل قابل حل است که این مسائل در قانون اساسی و دین ما ریشه دارد."
وی همچنین با اشاره به اینکه "منافع عدهای در دو قطبی کردن جامعه است تا در نتیجه این دوقطبی بهتر مردم را سرکوب کنند و بهتر به اهداف خود برسند" به بیان این نکته پرداخت که: "برخورد با حرکتهای مسالمتآمیز مردم به نام اسلام باعث اسلامگریزی میشود".
نخست وزیر زمان جنگ خطاب به روحانیون گفت: "زندانی کردن، ضرب و شتم، گرفتن و بستنها، چون به نام اسلام و حکومت اسلامی صورت میگیرد ضرر آن به اسلام بازمیگردد و باید همه تلاش کنیم که این حالت از بین برود."
به گفته وی "اگر میخواهیم اسلام را به عنوان سرمایه برای کشور نگاه داریم نباید منافع ما، مصالح اسلام را تحت تأثیر قرار دهد".
موسوی آنگاه پرسید: "زدن، گرفتن و بستن چه ربطی به اسلام دارد و یا جلوی برهان و گفتگو را گرفتن چه ربطی به اسلام دارد. جستجو در احوال شخصی مردم چه ربطی به اسلام دارد؟ وارسی ایمیلهای مردم چه ربطی به اسلام دارد. این مسائل با اعتقادات دینی و اصول قانون اساسی منافات دارد."
وی با تاکید بر اینکه "اهانت به مردم و اهانت به آزادی اندیشه، ارتباطی به اسلام ندارد" تصریح کرد: "ما از آزادی، اعتماد به ملت، گردش آزاد اطلاعات لطمه نمیبینیم."
سازش نمی کنیم
مهدی کروبی، دیگر نامزد معترض به انتخابات 22 خرداد نیز اعلام کرد در راهپیمایی روز ۲۲ بهمن شرکت خواهد کرد. او گفت "به آن حکومت دینی که در نماز جمعهاش، از کشته شدن فرزندان ملت ابراز خوشحالی می شود" اعتقادی ندارد.
وی تصریح کرد: "ما مردم را فرا می خوانیم تا در تظاهرات رسمی سی و یکمین سالروز انقلاب شرکت کنند. اما ما تعیین تکلیف نمی کنیم که تظاهرکنندگان در کدام راه پا بگذارند، به کجا بروند و چه بکنند."
رئیس سابق مجلس شورای اسلامی در گفتگو با نشریه اشپیگل که سایت سحام نیوز آن را منتشر کرده، هرگونه سازش با حکومت را رد و تصریح کرده است: "از جانب ما نشانه ای از آمادگی برای سازش وجود ندارد. از جانب طرف مقابل هم چنین آمادگی ای وجود ندارد. اصلا نه در معترضین و نه در حکومت خبری برای سازش نیست."
کروبی از "آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و تغییر قانون انتخابات" به عنوان تنها راه خروج از بحران یاد کرده و گفته است که "در صورت عملی نشدن این خواست ها، دولت کنونی دوام نمی آورد و بر مسند قدرت نمی ماند."
به گفته او "در صورتی که از دولت محمود احمدینژاد پشتیبانی نشود، همین پارلمان محافظهکار او را به زیر می کشد چرا که بسیاری از گروههای محافظه کار او را قبول ندارند."
وی در بخش دیگری از این گفتگو، هدف از اعدام ها را ایجاد رعب و وحشت دانسته اما متذکر شده که با این کارشان زخم ها را عمیق تر می کنند.
سارا مقدم
چهل سازمان معتبر جهانی زنان، با شعار "آزادی و برابری جنسیتی در ایران" به استقبال 8 مارس 2010 می روند تا از تلاش زنان ایران برای نیل به دموکراسی و برابری حمایت کنند.
روز گذشته کمپین "آزادی و برابری جنسیتی در ایران" با انتشار بیانیه ای ضمن اعلام همبستگی این چهل سازمان، اعلام کرد این اعلام همبستگی در پی دعوت گروهی از کنشگران زن ایرانی بوده است که از فعالان حقوق زنان در همه جای دنیا خواسته اند در برابر نابرابری جنسیتی در ایران و تلاش خستگی ناپذیر زنان ایران در رفع این تبعیض سکوت نکنند و با ترتیب دادن برنامه هایی در 8 مارس سال 2010، همصدا با زنان ایران، ضمن اعلام حمایت از آنها به این تبعیض اعتراض کنند.
در بخشی از فراخوان عمومی این کمپین آمده است: "پس از گذشت 7 ماه از برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران و آغاز جنبش مردمی، گسترش روزافزون مبارزه دموکراسی خواهی مردم ایران با سرکوب بیشتر و خشن تری مواجه شده است. اعمال خشونت های روانی و فیزیکی، بازداشت، شکنجه، تجاوز و صدورحکم های سنگین از زندان تا اعدام دایره خشونت علیه فعالان مدنی و سیاسی ایران را افرایش داده است. در حال حاضردهها نفر زن اعم از فعالان جنبش زنان، جنبش سبز، جنبش دانشجویی و فعالان مدنی و سیاسی بازداشت شده و یا حکم های سنگین دریافت کرده اند و هر روز نام های تازه ای ليست محکومان مدنی و سیاسی را طولانی تر می کند. در اين شرايط، همراه با گسترش دستگیری زنان فعال در جنبش سراسری و بویژه فعالان حوزه زنان، طرح تصویب لایحه های قانونی مروج تبعیض جنسيتی همچون لایحه حمایت خانواده سرعت گرفته است. به این ترتیب، در سی امین سال تصویب کنوانسیون رفع تبعیض از زنان، ما سی امین سال تبعیض علیه زنان را در ايران طی می کنیم. در آستانه پانزدهمین سال اجلاس پکن به علاوه پنج، (مارس 2010) دولت ایران به هیچیک از تعهدات خود برای رفع تبعیض از زنان عمل نکرده است."
کنشگران زن ایرانی علت دعوت از زنان جهان را چنین بیان داشته اند: "در این شرایط حساس، گسترش همبستگی جهانی همه زنان آزادی خواه و برابری طلب جهان با خواهران ايراني شان و دیگر مدافعان حقوق برابر، در گرو حمايت گسترده از جنبش دمکراسی خواهی مردم ايران است. جنبش های حقوق مدنی در ايران سال هاست با مردم خود و مردم جهان سخن می گویند و اکنون در سراسر جهان خود رسانه خويش گشته اند تا مدافعان آزادی و برابری را به همبستگی فراخوانند."
در این فراخوان از کنشگران زن، فمینیست ها و مدافعان حقوق برابر خواسته شده با شعار "آزادی و برابری جنسیتی در ایران"، برنامه های حمایتی و اعتراضی در 8 مارس امسال ترتیب دهند.
سازمانهایی که تاکنون به این فراخوان پاسخ مثبت داده اند عبارتند از: "سازمان زنان تحت قوانین اسلامی"، ولوم، که در 70 کشور جهان عضو و فعالیت دارد، "آوید"؛ شبکه ی جهانی زنان مدافع حقوق زنان، سازمان سراسری زنان برای حقوق، توسعه و صلح شامل ۱8 سازمان در دنیا، "سوام" اتحادیه ی زنان شاغل در رسانه ها که در آسیای جنوبی فعال است، شبکه ی خبری زنان، شبکه ی چند فرهنگی زنان از مشاوران سازمان ملل در مسائل زنان، ابتکار زنان نوبلیست، کمپین جهان امن برای زنان، بخش زنان سازمان دیدبان حقوق بشر، همبستگی بین المللی برای جامعه ی سکولار، سازمان سراسری جامعه شناسان بدون مرز، سازمان هماهنگ کننده ی روز زن، خبرنامه ی بیسیک، سازمان گابریلا، سازمان زنان فیلیپینی در اونتاریو، سازمان مهاجرین کانادا، سازمان ملی حقوق زنان در برگيرنده دهها گروه فمينيستی در سراسر فرانسه، انجمنی برای دفاع از حقوق زنان که توسط فعالان فمينيست در منطقه ميدی پيرنه که از وسيع ترين مناطق فرانسه است تشکيل شده است، مجمع 13 برای حقوق زنان، سازمان هماهنگی انجمن ها برای حق سقط جنين و ضد بارداری، بخش فرانسوی راهپيمائی جهانی زنان برای صلح، عليه خشونت و فقر، اتحاد برای حق بين المللی زنان، مانيفست آزادی ها، انجمن "نه فاحشه و نه تسليم"، انجمن "جرات فمينيست بودن"، انجمن "نگاه زنان "، شبکه فمينيستی "گسست"، سازمان حقوق زنان، بیانیه ی برلین، شبکه موزه های زنان که 36 موزه زنان را در دنیا در بر دارد، "خانه بین المللی زنان در شهر رم "که با همکاری بیش از 40 سازمان زنان شکل گرفته است، مرکز ایده های زنان، باغ آلبالو فلورانس، بنیاد زنان آلکساندر لانگر شهر بولزانو که از حمایت ۱80 نماینده ی مجلس اروپا برخوردار است، انجمن فرهنگی زنان ایل فیلودی آریانناشهر ورونا، انجمن زنان شهر رم، اتحادیه اقدام زنان، زنان سیاهپوش مایورکای اسپانیا، بنیاد "زنان برای زنان" در سوئد، ابتکار فمینیستی، تاتر مردمی و سراسری سوئد با چهل و دو هزار عضو، انجمن تونسی زنان دموکرات، برنامه ی زنان کالفرنیا متشکل از 600 سازمان، تشکل آفریقای غرب و شمال و جنوب، کمپین برای صلح و دمکراسی و نشریه ی فمینیستی ام اس.
اعلام حمایت سازمانهای جهانی زنان و کنشگران فمینیست و برابری خواه، از کمپین بین المللی "آزادی و برابری جنسیتی در ایرا" ادامه دارد. برای اطلاعات بیشتر می توانید به سایت این کمپپین مراجعه کنید:
www.irangenderequality.com
نوشابه امیری
به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از "پايگاه اطلاعرساني دفتر مقام معظم رهبري، حضرت آيتالله خامنه اي رهبر انقلاب اسلامي و فرمانده كل قوا" گفته اند: "ابراز نفرت مردم دنيا از سران استكبار نشانگر اين است كه افكار عمومي دنيا شعارهايي همچون حقوق بشر و دموكراسي را از آنان باور نمي كند.... كساني دم از حقوق بشر مي زنند كه ابتدايي ترين حقوق انسانها را در زندانها و در سراسر دنيا و حتي در مورد ملت خود لگدمال، و شكنجه را رسماً قانوني مي كنند. آيا اين مايه سرافكندگي براي يك كشور نيست؟"
این گزارش اگرچه با یک "دروغ" آغاز می شودو آن هم اینکه آقای خامنه ای، رهبر انقلاب اسلامی است، که چنین نیست [در زمان انقلاب 57 ، ایشان آخوند جوانی بود که حتی به شورای انقلاب هم راه نداشت. رهبر انقلاب اسلامی، آیت الله خمینی بود. با پاره کردن عکس و حمله به بیت و مرکز نشر آثار وی هم این عنوان از آن کسی نمی شود. عناوین شغلی آقای خامنه ای، اینهاست: ولی مطلقه فقیه، رهبر جمهوری اسلامی و فرمانده کل قوا] ولی با یک سئوال اساسی ادامه می یابد که آقای ولی فقیه مطلقه مطرح کرده اندو خلاصه اش این است: پایمالی ابتدایی ترین حقوق انسان ها در زندان ها، به ویژه در مورد "ملت خود" مایه سرافکندگی نیست؟
سئوالی بسیار درست که یک پاسخ بیش ندارد: آری. مایه سرافکندگی ست.
پس ما به عنوان "خود ملت" از گوینده این سخنان می پرسیم:این مایه سرافکندگی نیست که ولی مطلقه فقیه حکومتی باشید که در آن ابتدایی ترین حقوق انسان ها در زندان هانقض می شود؟ این مایه سرافکندگی نیست که ماموران دولت تحت الحمایه "شکنجه را رسما قانونی" کرده اندو افرادرا دیگرحتی نه به دادگاه، که یک راست به زندان اوین "احضار" می کنند؟
این مایه سرافکندگی نیست که درست همان زمان که می گویید "اين مدعيان دموكراسي با مستبدترين و ارتجاعي ترين حكومتها در دنيا و از جمله در منطقه خاورميانه و شمال افريقا عقد اخوت مي بندند و بعد هم دم از دموكراسي مي زنند" نمایندگان حکومت تان، با کلید خزانه در جیب، چهار گوشه دنیا را در پی "مستبدترین و ارتجاعی ترین حکومت ها" می گردند تا به جهان، نشانش دهند و بگویند: این هم دوست؟
این مایه سرافکندگی نیست که "حفظ وحدت آحاد مردم را خاري در چشم دشمنان، و اصلي ترين نياز كنوني" می دانیداماپاسخی به محمد خاتمی نمی دهید که به صراحت می گوید:شما رهبر یک جناح نیستید؟
این مایه سرافکندگی نیست که تأكيد می کنید "اكنون كاملاً مشخص شده است، كساني كه در مقابل عظمت ملت ايران در انتخابات ايستادند، از ملت نيستند بلكه افراد ضد انقلاب صريح و يا افرادي هستند كه براثر جهالت و لجاجت خود همان كار ضد انقلاب را انجام مي دادند و ربطي به توده مردم ندارند" اما یک کلمه نمی گویید این دو جوان مادر مرده که در تسویه حساب های شما بر دارشدند، اصلا نقشی در ماجراهای بعد از انتخابات نداشتند؟
آقا! باورکنید، جای سرافکندگی دارد؛ خیلی هم دارد. اگر نداشت که بزرگ ترین جشن انقلابی را که "انفجار نور" بود، در سایه بسیجی و امنیتی و اسلحه برگزار نمی کردید. اگر نداشت که زینب های این زمان که "همه مصائب و محنت هاي بسيار سخت مربوط به حوادث عاشورا، از قبل از آن تا به شهادت رسيدن عزيزترين عزيزان خود و بعد هم دوران اسارت فرزندانشان را تحمل كردند" و می کنند، در بند 209 اوین به بند نمی کشیدید؛ اگر نداشت که فرزند و برادر شهید را به میان اشرار نمی فرستادید و قلب رزمنده اسیر را، در چارچوب خانه اش نشانه نمی گرفتید؟دارد؛خیلی هم سرافکندگی دارد.
بیشتر هم می تواند داشته باشد اگر فردای 22 بهمن، مردمان ایران زمین بگویند: خون شهیدان ما می چکد از چنگ تو. پس؛ هشدار! هشدار! این روز، برای ملت ما روزی خواهد بود در میان روزهای فراوان مبارزه بااستبداد. روزهای این چنین در پس بسیار داریم و در پیش نیز. این روز اما برای تنهاترین ولی فقیه جهان، از روزهای آخر خواهد بود. از آخرین سرافکندگی ها. هشدار!
مليحه محمدي
در مراسم بزرگداشت بیست و دوم بهمن، ای کاش این معنی اثبات شود که جنبشی که رهروانش و حتا قربانیانش، دانشجویان، نویسندگان و روزنامه نگاران هستند، مادران صلح و فعالان جنبش ضد اعدام، رزمندگانش هستند، چنین جنبش بی سابقه و یگانه ای، زبان و ادبیات خود را دارد و باید این زبان را تعلیم بدهد و در این ملک ترویج کند.
مراسمی که در پیش است، یادمان انقلاب بهمن است. انقلابی که "مرگ بر شاه" به سرعت شعار محوری اش شد و همه تلاش و توجه و همه آن نیروی رشک برانگیز را، نه مصروف اعاده بخشهایی ازحقوق پامال شده مردم، که هزینه تعویض نظام کرد. با مرگ بر شاه میخواست آزادی بگیرد زیرا شاه مستبد بود، با مرگ بر شاه استقلال بگیرد، زیرا شاه وابسته بود، با مرگ بر شاه جمهوری می خواست، زیرا که بگمانش همه این مشکلات زاییده شاه و شاهنشاهی بود.
به سرعت ثابت شد که چنین نبوده است. استبداد، ریشه در فرهنگ ما و بسیاری جوامع و ملل دیگر داشته و دارد؛ نظام سیاسی شان هر چه می خواهد گو باش. وابستگی، از نشانه ها و فقط یکی از نشانه های عقب ماندگی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است با هر مدلی از حکومت.
از آن گذشته، به راستی چه باعث می شد که مردم ما به خیابان ها بریزند و با آن قدرت شعار استقلال، آزادی و جمهوری ( اسلامی) سربدهند؟
آیا به واقع عدم استقلال سیاسی کشور، مثلاً دخالت های آمریکا در سیاستگذاری ها مردم را چنان به تنگ آورده بود؟! آن آزادی هایی که عموم مردم برایش به خیابانها آمده شعار می دادند، کدام بود؟ آنها هم مثل طرح کنندگان این شعارها در صدد رفع محدودیت و فشاری بودند که بر روزنامه و کتاب و خواننده و نویسنده اش می آمد؟ توده ای که در خیابان این شعارها را می داد، خواسته ملموس خود را بیان نمی کرد. آن شعارها هم در جامعه ما نیرو داشت ولی نه آن توده ای که آن روز آنها را فریاد می کرد. و البته که روشنفکران ایران زیر فشارهای فرهنگی و سیاسی تا شده بودند زیرا که اصلی ترین مفهوم زندگی شان را از آنها دریغ می کردند. اما انقلاب مردمی بهمن را نمی توانست این عوامل به وجود آورده باشد، به همین علت هم این بخش از نیروها نتوانستند راهبرش باشند بلکه شرکای مرحله ای آنان که تعبیرشان از استقلال و آزادی و جمهوری از ایشان متفاوت بود و ذهن شان به ذهن توده نزدیکتر...
همین حکایت است که امروز از جوانی که آن انقلاب را شاهد نبوده تا پیری که آن را مرتکب شده، این جمله مشهورتر از کفر ابلیس بیان می کنند که: مردم انقلابی فقط می دانسته اند که چه نمی خواهند و نمی دانسته که چه چیز را...
آری! این بهترین بیان از اراده و آگاهی جمعی جامعه ما در زمان انقلاب بهمن است.اما بیانی تصویری از لحظه و شکل بروز آن اراده ملی که به صحنه مبارزه سیاسی درآمد و همه به مدد سطح نازل آگاهی اجتماعی و عدم ارتباط روشنفکران با زندگی واقعی جامعه.
زیرا اینگونه نبود که مردم خواهان تحول و انقلاب نیازی نداشتند یا حتی آن نیازها را نمی شناختند. مثلاً مردمان جنوب شهر تهران ـ آنجا که من زندگی می کردم و جاهای دیگر هم لابد ـ به درستی می دانستند که از کدام بابت ها در رنجند. گرانی روزافزون هزینه زندگی، تخریب روزانه و بی وقفه محیط زندگی شان که در آن یک باران چند ساعته ارتباط بین خانه و مدرسه را قطع می کرد، بی توجهی کامل دولت و دستگاههای اجرایی به محیط زندگی آنان از بهداشت و درمان و آبادانی مشکلات ملموس آنان بود. مشکلاتی که نمی دانستند درکجا و از کدام راه باید طرح شان کنند. راهی که مبارزان سیاسی آنروز نشان می دادند جز به گذشتن از جان، رهرویی نمی خواست و مبارزین نیز که خود را فدیه گشودن آن راه کرده بودند، در پی تماس گرفتن با مسائل و مشکلات عینی مردم، به ویژه به معنای یافتن راه برای طرح شان نبودند، زیرا که حل همه شان را در سرنگونی حکومت جاری و برپایی حکومت بعدی که به اداره خودشان می دیدند، می دانستند همه دردها یکسره درمان خواهند شد. سیاسیون سن وسالدار تر هم که فقط از فساد دستگاه اداری تبری می جستند و مجلس را وانهاده بودند تا هر روز فرمایشی تر شود و زندان رفتن را برای نوشتن مقاله ای در روزنامه یا ایراد سخنی در جایی کاری بی ثمر...
قصدم از تکرار برخی مسائل که هر از دوره ای تکرار می شود اینبار این است که بگویم رمز پویایی این جنبش سبزی که جهان را معطوف خود کرده است، در:
یک: حرکت مردم از خواسته های واقعی خود بود و تلاش روشنی که برای آن انجام داده بودند. شعار صمیمانه "رأی من کو" که تبلیغ هیچ حزب و ایده و حکومتی نبود، بیانگر آن بود که این جنبش بر بستر زندگی واقعی مردم آفریده شده و توجه انسان قرن بیست و یکم را به پایمال شدن ابتدایی ترین حقوق دموکراتیک خود طلب می کند.
دوم اینکه، در صحنه پرتلاطم و خشونت زده ای چون خاورمیانه که مبارزات سیاسی می توانند به سرعت به خون و خشونت بگروند، جنبش سبز مردم ایران بر صلح و مسالمت به هر قیمت صحه گذاشته و پیام سبزش حتی در سکوت جهان را به تحسین واداشته است. و این همان ارزشی است که جهان امروز آن را کم آورده است و برایش می کوشدتا به آنجا که پیامش را به قدرتمند ترین سیاستمداران جهان رساند و شگفتی انتخابات سال 2008 میلادی را موجب شد.وگرنه! جهان پر است از مبارزات مردم مستأصل با حاکمان زورگو و بی منطق که هر شب و روز بلندگوها و دوربین ها آنها را نشان می دهند و فریاد می زنند و انگار که گوش و چشم جهان پر شده است از این فریادهای خشم و تضرع و آن تصویرهای جنایت و انتقام.
تظاهرات خیابانی در مقابله با پلیس و نظامیان صحنه های ناآشنایی برای مردم جهان نیست. اما جنبش سبز مردم ایران در همان دوره نوزادی خود توجه شعر و ادبیات و هنر را در جهان بخود جلب کرد. این جنبش متفاوت در آراستگی خود به صلح و آشتی و دوری از خشونت در تمام نمادهایش، از پندار و گفتار تا کردار می تواند توجه و حمایت جهانی را با خود داشته باشد و مانند دیگر لحظه های ناب تاریخ ایران، همچون مشروطیت وهمچون نهضت ملی شدن نفت، سرمشق و رهنمودی تازه در مبارزات مردم گرفتار منطقه ما و جهان به جا بگذارد.
بیست و دوم بهمن اگر سخت، اگر آسان، برگزار می شود و نتیجه هر چه باشد نه پایان مبارزه دموکراسی خواهی مردم ایران و نه پایان فشارها و حق کشی های اقتدارگرایان در حکومت خواهد بود. برای هیچ کدام از دو سوی مبارزه پایان نیست و بازنده واقعی آن است که بخواهد در روزی یا قراری مشخص، مبارزه ای را که مض
0 comments:
ارسال یک نظر