برای تنهایی مصطفای اوین

 from سایت خبری تحلیلی کلمه

کلمه – بیتا موحد:

در حالی که یک سال از روزه اعتراضی سیدمصطفی تاج زاده می گذشت در یک اقدام ناگهانی این زندانی سیاسی ممنوع الملاقات شد تا تاوان مضاعف حبس در حبس را برای روشنگری هایش بپردازد.


مصطفی تاجزاده از همان سالهای جوانی مهندسی را با سیاست پیوند زده بود. آن زمان که رفته بود تا در امریکا تحصیل کند و با تشکیل انجمن اسلامی و پیوستن به گروه فلق که بعدها جزیی از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد، در کمیته استقبال امام خمینی نقشی گرفت و به جای تحصیل مشق سیاست کرد.


با دولت میرحسین موسوی به میدان سیاست عملی آمد و دست تقدیر او را در معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد نشاند و بعدها بود که معاون امور بین الملل وزارتی شد که سیدمحمد خاتمی وزیرش بود. وقتی خاتمی را تاب نیاوردند و ردای وزارت را بر تن میرسلیم کردند، تاج زاده به همراه او به کتابخانه ملی رفت تا زمانی که "دوم خرداد" رسید در امور فرهنگی مشغول بود و در این میان با تحصیل در رشته علوم سیاسی به مبانی نظری سیاستی که در عمل آموخته بود، پرداخت.

خرداد پرحادثه او را از درس و کتاب باز داشت و باز به صحنه سیاست آمد و در کسوت معاون سیاسی وزارت کشور، افتخار برگزاری اولین انتخابات شوراها را که سالها مغفول مانده بود در کارنامه خود نشاند. این بار هر چند وزیر کشور ، عبدالله نوری را باز عذر خواستند، اما تاج زاده ماند تا در کنار موسوی لاری بتواند مبانی "جامعه مدنی" را که سیدخندان وعده داده بود، پی ریزی کند. "احمد جنتی" که نقشی اساسی در کور کردن همه راههای رسیدن به دمکراسی در کشور دارد، این بار نیز با شکایت از این عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی او را از همه مناصب دولتی محروم کرد و تنها چیزی که خاتمی توانست به این "یار همراه و قدیمی" عرضه کند، مشاورت بود و بس. تاج زاده با رفتن خاتمی از پاستور دیگر سمتی نداشت و میزگردها و مقالات و بحثهای گاه و گاهش چاشنی همه تلخی های دولت نهم می شد.

وقتی ایران همه سبز می شد باز تاج زاده در کسوت یک کنشگر و فعال سیاسی همه تلاشش را داشت تا این بار از تنور داغ انتخابات "نانی" بیرون آید که مردم خود گذاشته اند. اما شبانگاهان که تاج زاده را به همراه خیلی های دیگر به حبس بردند، معلوم شد که این سالها برادران چه تلاشی در عرصه سیاست داشته اند و چگونه همه مجاری منتهی به صندوق رای را شناسایی کرده اند و چگونه توانسته اند رای ملتی آزاد را بربایند و با لباس تزویر و دروغ دیگری را از صندوق بیرون بیاورند و از ترس رسوایی همه آنان را که شاید می توانستند نقشی داشته باشند در آرام کردن آتشی که آنان افروخته بودند راهی زندان کنند.

و تاج زاده به زندان رفت. ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ به جرمی نکرده. اگر او ده سال پیشتر در اعتراض به شورای نگهبان که هفتصد هزار رای ماخوذه در تهران را باطل کرده و نتیجه انتخابات را تغییر داده بود، شاکی بود و از سخنگوی شورای نگهبان به "عدالتخانه ولی امر" شکایت برده بود. اینک او حتی فرصت نکرده بود، نتایج انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری را بازنگری کند.


چهار ماه در انفرادی بود و نه ماه در حبسی بی مرخصی. تا سرانجام پیروزمندانه از دروازه های اوین گذشت. در همان زمانی که حکمش را دادند در دادگاهی که هیچگاه به دفاع بر نخاست. برای برقراری "عدالت ولایی" او هم متهم شد به اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی و فعالیت تبلیغی علیه نظام، مثل همه دوستان به شش سال حبس و ده سال محرومیت از فعالیت در احزاب و مطبوعات محکوم.


اما تاج زاده نیازی به فعالیت مطبوعاتی و حزبی ندارد. چرا که وقتی "زندانی سیاسی" هستی بازتاب نوشتارها و کنشهای حتی فردیت آنچنان بازتابی دارد که دیگر نمی توانند جلودارش شوند و ترا جریمه دیگری کنند. وقتی هم در حبسی هم محروم از فعالیت. شاید آخرین حربه شان باشد که ممنوع الملاقات کنند. اما مگر نکرده بودند. چهار ماه انفرادی.

یک سال که از حبسش گذشت در نامه ای به افکار عمومی برخلاف خیلی هم که از مردم بریده بودند به خطاهایش اعتراف کرد و گفت که او هم "متهم" است در برابر نسلی که امروز هیچ از انقلاب و آرمانهایش نمی داند. نوشته اش را به "ندا" شهید جنبش سبز تقدیم کرد. همو که هنوز حاکمیت برای دلایل شهادت مظلومانه اش بر سنگفرش خیابان "سناریو" می نویسد.


او برای نسل سومی ها که هیچ نمی دانند از نظام ارزشی که منجر به تاسیس "جمهوری اسلامی" شد شهادت می دهد "نظامی که ما برای برپایی آن انقلاب کردیم و به قانون اساسی آن رأی دادیم، غیر از نظام نظامیانی است که می‌کوشند آن را ملک طلق خویش نمایند و در عرصه سیاست برای خود جایگاهی همانند فرماندهان دخالتگر ارتش ترکیه و پاکستان قائل شوند."

تاج زاده خود را در پیشگاه نسل جوان متهم می داند و عذر تقصیر می خواهد از ظلمی که به مهندس بازرگان رفت و سحابی. آنچه در دادگاههای انقلاب رخ داد و هتک حرمتی که از آیت الله شریعتمداری شد. او خود را مقصر می داند که با سکوتش این اعمال را تایید و نهادینه کرده و اینک در این عرصه خودسازی و خودیابی که در اوین یافته باور همیشگی خود را وا می گوید که "اگر خود را طرفدار آرمان‌های انقلاب اسلامی می دانیم و اگر مدعی دفاع از گفتمان «تعیین سرنوشت این نسل به دست همین نسل» هستیم، ‌باید شرایط تحقق عملی کلام رهایی‌بخش نوفل لوشاتو و بهشت زهرا را فراهم کنیم."

او می داند که آن شعارها، حامل پیام رهایی بخشی و آزادی بود که در دل جوانان آن زمان نشست و پدران و پسران را همگام به خیابانها آورد. اما تاج زاده که خود هنوز باور دارد به آن آرمانها و شعارها نمی تواند از "تاریخ تلخی" که در این سه دهه شکل گرفت به آسانی بگذرد و می خواهد برای " انتقال صفحات درخشان تجربه بزرگ نسل انقلاب به نسل کنونی" تکلیف را را با" لکه‌های تاریک تاریخ" روشن شود. او می داند که اگر آن لکه‌ها کنار بروند، برای درخشش جنبه‌های مثبت انقلاب و حماسه‌های فراموش ناشدنی آن مجال فراهم خواهد شد.

تاج زاده در این دو سال و پنج ماهی که در حبس بوده از هر فرصتی برای روشنگری استفاده کرده است. نامه هایش که همه می شود بیانیه هایی برای حقانیت "گفتمان نوفل لوشاتو"، افشاگری هایش از سردار مشفقها، گفت و گوهایش در گپهای دوستانه ای که در فرصت اندک مرخصی های خود از اوین دارد. حتی در حبس هم آرام و قرار ندارد این سید پنجاه و پنج ساله. هنوز جنب و جوش همان بیست و دو سالگی خود را دارد که پرواز می کرد از کالیفرنیا به پاریس. می رفت که تحقق آرمان پدرانش را در سیما و کلام "امامی" ببیند که می گفت "میزان رای مردم است".


مصطفا، برگزیده است چه فخری او را گزیده باشد چه زندانبان. هر دو می دانند چه گوهری ربوده اند. کسی که حتی در زندان بشارت می دهد ملت را به فجر سپیدی که از راه می رسد و راهکار "دوشنبه های اعتراضی" را می دهد. چه او نیک می داند "اقتدارگرایان از هیچ چیز به اندازه اجتماعات مدنی" نمی هراسند. او باید ممنوع الملاقات شود. چرا که "نظام" آنقدر شکننده است که حتی کلمات از زندانی که کلیدش هم در دست زندانبان است، آرامشش را بر هم می زند.

مصطفاهای این ملت خواب از دیکتاتور ربوده اند. آرامشش را گرفته اند. در سیاهی شب می ربایند. به حبسشان می برند. محرومشان می کنند. اما افاقه نمی کند. گویی نمی دانند که این حبسها و حصرها ملت را بیدارتر می کند. گویی نمی دانند که این نشانه عجز "نظام" است که "گفت و گو" نمی کند.

"اگر منطق داشتید صحبت می کردید، مباحثه می کردید." *

* صحیفه نور. جلد هفتم. صفحه ۱۸۳

0 comments:

ارسال یک نظر