اکبر گنجی
سلطان علی خامنه ای دائماً کوشیده و می کوشد تا چهره ای فرهیخته از خود بروز دهد. شاعران، ناشران، دانشگاهیان، نویسندگان، هنرمندان و... را سالی چند مرتبه نزد خود خوانده و به اصطلاح مجالس دوستانه و خودمانی با آنها برپا می سازد. در این جلسات در همه ی زمینه ها اظهار نظر می کند تا خود را همه فن حریف نشان دهد و مریدانش هیاهو به راه بیندازند که "مقام معظم رهبری" در همه ی حوزه ها(شعر، رمان، سینما، نویسندگی، و... ) از همه برتر است. رهبری او فقط زعامت سیاسی را در بر نمی گیرد، بلکه به مقتضای ولایت مطلقه ی فقیه، خدای متجسم زمینی است. خداوند "قادر مطلق" و "عالم مطلق" است، قدرت مطلقه ی خدای متجسم زمینی منکری ندارد، باید علم مطلقه ی خود را هم متجلی سازد.
در 19 مرداد90 در دیدار با دانشجویان ابتدا به عنوان جامعه شناس سیاسی و مورخ به آنها درس تاریخ داده و شیوه ی به خاطر سپردن تاریخ انقلاب فرانسه را هم به آنان می آموزاند. می گوید:
"در همين انقلاب كبير فرانسه، "كبير" كه می گويند، به خاطر اين است كه بعد از اين انقلاب، دو سه تا انقلاب ديگر در طول پنجاه شصت سال در فرانسه اتفاق افتاد؛ منتها آن انقلاب اول، انقلاب مهمتر و مؤثرترى بود كه در سال 1789 - براى اينكه يادتان بماند: هزار، بعد هفت، هشت، نُه! اين، سال انقلاب كبير فرانسه است - عليه حكومت سلطنتى فرانسه به وقوع پيوست؛ يعنى همين كارى كه در ايران انجام گرفت. البته آن خانوادهى سلطنتى كه آن وقت در فرانسه حكومت می كردند، خيلى ريشهدارتر و مقتدرتر بودند از اين خانوادهى پيزُرى پهلوى ما! خانوادهى بوربنها بودند، چند صد سال بود كه اينها بر فرانسه حكومت می كردند، در ميانشان پادشاهان بسيار مقتدرى از همين سلسله وجود داشتند. اين انقلاب در اين سالى كه گفتم - 1789 ميلادى - اتفاق افتاد"[1].
پس از این مقدمه، نوبت به تحلیل و مقایسه ی انقلاب ایران با تمامی انقلاب های روی داده در جهان فرا می رسد. مدعا این است که انقلاب ایران با همه ی انقلاب ها متفاوت است. همه ی انقلاب ها به بی راهه رفتند، اما انقلاب ایران اهداف اولیه ی خود را شجاعانه و قاطعانه پی گرفت. ابتدا درباره ی انقلاب کبیر فرانسه می گوید:
"به فاصلهى سه چهار سال، آن گروه اوّلى كه انقلاب را انجام داده بودند، به وسيلهى گروه تندروِ افراطىِ شديد كنار زده شدند؛ بعضىشان اعدام شدند و اين گروه افراطى سر كار آمدند. چهار پنج سال اين گروه افراطى سر كار بودند؛ بعد بر اثر شدت عملى كه با مردم به خرج می دادند، از طرف مردم مورد عكسالعمل قرار گرفتند و كنار زده شدند. عدهاى از آنها اعدام شدند و يك گروه سومى سر كار آمدند. يعنى در ظرف حدود يازده، دوازده سال - تا سال 1800 - سه گروه سر كار آمدند كه هر كدام آن گروه قبلىِ خودشان را قلع و قمع و نابود كردند. در همين ده يازده سال اول، شخصيتهاى معروف سياسىاى از گروههاى انقلابى اعدام شدند. بعد هم اين هرج و مرجى كه به وجود آمد مردم را خسته كرد؛ تا اينكه يك گروه سه نفره تشكيل شد، كه ناپلئون جزو اين گروه سه نفره بود... عنوانى پيدا كرد و آمد بر اين گروه سه نفره حاكم شد و بعد هم پادشاه و امپراتور شد"[2].
داستان، همان داستان "انقلاب فرزندان خود را می بلعد" است. داستان خشونت انقلابی، حذف انقلابیون توسط یکدیگر، خشونت هایی به مراتب بدتر و بیشتر از رژیم پیشن. سلطان در ادامه به دانشجویان وقایع انقلاب اکتبر روسیه را به عنوان شاهد عرضه کرده و می گوید:
"بعد از 1917 كه سال انقلاب شوروى است، پنج شش سالى كه گذشته بود، راه عوض شد؛ مردم از محاسبات دولت به معناى حقيقى كلمه حذف شدند؛ يك حزب كمونيست با چند ميليون عضو حاكم شد و در حزب كمونيست هم حاكم، همان چند نفرى بودند كه در هر دورهاى در رأس بودند. حالا در دورهاى مثل دورهى استالين، حاكم يك نفر بيشتر نبود؛ اما در دورههاى بعد، آن هيئت اصلى حزب كمونيست، همهكارهى كشور بودند. چه فشارهائى به مردم وارد آمد، چه محدوديتهائى ايجاد شد، مردم چه محنتى كشيدند"[3].
سلطان علی خامنه ای سپس به انقلاب آمریکا و بقیه ی انقلاب های روی داده ی در دنیا می پردازد. رهبر در مقام استاد و مورخ چه هدفی را دنبال می کند؟ هدف و مدعای او روشن است. می گوید:
"انقلاب اسلامى يك استثناء است"[4].
چرا؟
چون در انقلاب ایران:
"هدف اسلامخواهى، هدف استكبارستيزى، هدف حفظ استقلال كشور، هدف كرامتبخشى به انسان، هدف دفاع از مظلوم، هدف پيشرفت و اعتلاى علمى و فنى و اقتصادى كشور؛ اينها اهداف انقلاب بوده... اين خط ادامه پيدا كرده؛ اين خط انحراف پيدا نكرده، اين خط زاويه نخورده. امروز سى و دو سال از انقلاب می گذرد؛ اين خيلى حادثهى مهمى است. اين ثبات انقلاب و استقرار انقلاب كه ما می گوئيم، يعنى اين... خط، همان خط است؛ راه، همان راه است؛ هدف، همان هدفهاست... براى اولين بار در تاريخ انقلابهاى گوناگون در دنيا، انقلابى به وجود آمده است و خودش را به دنيا عرضه خواهد كرد و حرف اول و اصول و ارزشهاى اوليهى خودش را با همهى وجود، بدون انقطاع استمرار بخشيده و انشاءاللَّه آن را به هدفهاى نهائى خودش می رساند"[5].
هانا آرنت می گفت مسأله ی تاریخ دو قرن اخیر این بوده که همه ی انقلاب های بعدی، انقلاب فرانسه را الگوی خود قرار دادند و همان خشونت ها و سرکوب ها و حذف ها و فرایندها را طی کردند، نه انقلاب آمریکا را که آزادی و دموکراسی را تأسیس کرد. این حکم درباره یانقلاب 57 ایران هم صادق است. از همان ابتدأ حذف و سرکوب در دستور کار قرار گرفت. دهه ی شصت یکی از فجایع بزرگ از این جهت بود. فقط در تابستان 1367 با حکم آیت الله خمینی چند هزار زندانی سیاسی را قتل عام کردند( مطابق تعاریف اساسنامه ی دیوان بین المللی کیفری، آن جنایت مصداق "جنایت علیه بشریت" بود. منتها، دیوان فقط و فقط به جنایات پس از سال 2002 رسیدگی می کند). این رژیم، به مراتب از رژیم شاه سرکوبگرتر بوده است. رژیم سلطانی شاه به "رژیم سلطانی فقیه سالار" کنونی تبدیل شد. سلطانی که مطابق میل خود به طور خودسرانه در همه ی امور دخالت می کند.
از سوی دیگر، به این پرسش مهم بنگرید:آیا انقلاب ایران از مسیر خود منحرف شد یا نه؟ سلطان علی خامنه ای گمان می برد که با صدور حکم سلطانی منحرف نشد، همه مکلفند بگویند:"انقلاب از مسیر خود منحرف نشد". اما به چهار ماه منتهی به 22 بهمن 1357 بنگرید. منظورم اقامت آیت الله خمینی در "میان پرده ی پاریس" است. در آن چهار ماه اصلی، رهبر و سخنگوی انقلاب- آیت الله خمینی- فقط و فقط از دموکراسی، آزادی مطلق، حقوق بشر، آزادی زنان، آزادی کمونیست ها، عدالت و برابری سخن می گفت. در هر مصاحبه و سخنرانی اینها را به عنوان اهداف انقلاب عنوان می کرد. وقتی خبرنگاران درباره ی نوع حکومت آینده از او سئوال می کردند، به صراحت می گفت یک دموکراسی در شکل جمهوری خواهد بود. وقتی از مدل آن جمهوری می پرسیدند، به صراحت می گفت:یک جمهوری درست شبیه همین "جمهوری فرانسه". نه تنها هیچ سخنی از "ولایت فقیه" نبود، بلکه به صراحت می گفت که قصد زمامداری نداشته و به قم باز خواهد گشت. ولایت فقیه چندهفته پس از پیروزی انقلاب سبز شد و "جمهوری فرانسه" در عرض چند ماه به "ولایت فقیه" تبدیل گردید. به همین دلیل آیت الله مصباح یزدی گفته است که امام منظوری داشت(ولایت فقیه) اما به گونه ای سخن می گفت(جمهوری فرانسه، دموکراسی، آزادی و حقوق بشر) که همه را پشت خود بکشاند. اگر مدعای آیت الله مصباح یزدی صحت داشته باشد، آیت الله خمینی یک "مردم فریب"بوده و آگاهانه به همه دروغ می گفته است. مطابق این دیدگاه، مردم فریبی عملی مطابق شرع انور است. به همین دلیل آیت الله خامنه ای و مصباح ودیگر "فقیهان درباری" دائماً دروغ می گویند[6].
حتی پس از طرح موضوع ولایت فقیه، در فروردین ماه سال 1358 مرتضی مطهری در سیمای جمهوری اسلامی حاضر شد و رسماً اعلام کرد که ولایت فقیه به این معنا نیست که روحانیت در رأس حکومت قرار گیرد، بلکه روحانیت از طریق امر معروف و نهی از منکر و رهبری ایدئولوژیک بر امور نظارت خواهد داشت.
بزرگترین انحراف انقلاب ایران، تبدیل شعار و هدف "نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر در شکل جمهوری فرانسه" به "نظام سلطانی فقیه سالار"- ولایت مطلقه ی فقیه- بود. بزرگترین انحراف سلطه(دخالت خودسرانه ی سلطان در همه امور) ی فقیهانه و زمامداری آیت الله خامنه ای است. مگر انحرافی بزرگتر از این وجود دارد که "سربازان گمنام امام زمان" و پاسداران سپاه، جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه قم را محاصره کردند تا فردی را که آیت الله خمینی "حجت الاسلام" می خواند، "مرجع تقلید" اعلام کنند؟ برای اولین بار در تاریخ مرجعیت، "سپاهیان انقلاب" حجت الاسلامی(علی خامنه ای) را به مرجعیت رساندند. این نیز یکی دیگر از دستاوردهای این انقلاب بود.
سلطان سپس تکلیف دانشجویان را معین می سازد. می گوید:
"از حالا به بعد تكليف نسل جوان كنونى و عمدتاً دانشجوئى همين است كه اين خط را در همان جهتگيرى، به سوى تكاملِ بيشتر ادامه بدهد و پيش ببرد. اين مشخص می كند كه در محيط دانشجوئى تكليف ما چيست... شما بايد تصميم بگيريد. بدانيد اين حركت مبارك و متكى به اين ارزشها، وابسته است به انگيزه، همت، شجاعت، قدرت تفكر و عزم راسخ شما. شماها هستيد كه بايد اين را ادامه بدهيد"[7].
ستاد به دانشجویان می گوید که چگونه باید به روابط بین الملل و داخلی بنگرند و رویدادها را به چه نحوی باید تحلیل کنند. مطابق معمول، همه مسائل و مشکلات را باید به "دشمن" فروکاست. هر تبیینی غیر از این باطل است. "اصل تنظیم کننده" این است: همه ی رویدادها و حوادث جهانی را یک کاسه کنید، سپس اتاقی بسازید که توطئه گران بین المللی در آن نشسته اند و دنیا(عروسک ها) را با انگشتان خود به حرکت در می آورند. عروسک ها هیچ حرکتی از خود ندارند، نخ هاست که آنان را به حرکت وا می دارد. می گوید:
"شما وقتى نگاه می كنيد به جبههى معارض، يعنى استكبار، جبههى ظلم، جبههى سرمايهدارهاى كلان بينالمللى، كارتلها، تراستها و و و، به چشم يك جبهه به آنها نگاه كنيد. يك جبههى بههمپيوستهاى وجود دارد در مقابلهى با انقلاب اسلامى، كه يك انقلاب معنوى و دينى و فرهنگى و اعتقادى است. وقتى به چشم يك جبههى بههمپيوسته به اينها نگاه كرديد، خيلى از كارهاى اينها معناى واقعى خودش را نشان می دهد. اين مسئله، وظيفهى دانشجو يا تشكلهاى دانشجوئى را مشخص می كند... چند تا حلقهى بههمپيوسته وجود دارد؛ مثلاً حلقههاى تحريم اقتصادى، ترويج ابتذال، ترويج مواد مخدر، كارهاى امنيتى، ايجاد تزلزل در مبانى و مسائل اعتقادى؛ چه اعتقاد به اسلام، چه اعتقاد به انقلاب. اينها حلقههاى گوناگونِ بههمپيوسته است؛ يكى از اين حلقهها هم - كه مكمل اين زنجيره است - كوبيدن حركت علمى در كشور، با ترساندن دانشمند ما، با حذف دانشمند ماست. با اين چشم به قضيه نگاه كنيم"[8].
حال نوبت رهنموردهای استاد به دانشجویان فرا می رسد. مسأله فقط چگونه نگریستن به عالم و آدم و تبیین آن نیست، مسأله، مسأله ی چگونه عمل کردن دانشجویان هم هست. استاد از مقام توصیف و تبیین، به مقام توصیه و تجویز صعود می کنند. می گویند:
"در همين قضيهى اين ترورها[ی دانشمندان هسته ای]، من عقيدهام اين است كه بچههاى تشكلهاى دانشجوئى در اين قضيه كوتاه آمدند؛ يعنى كمعملى نشان دادند. بايد اين قضيه را بزرگ می كرديد... ما حتّى نديديم تشكلهاى ما پوستر اين شهدا را هم چاپ كنند، منتشر كنند، پخش كنند، يادمان اينها را نگه دارند. نه، اين موضوع اصلاً نبايد فراموش شود؛ اين كار كوچكى نيست"[9].
تکلیف دوم ناظر به حمایت دشمن از جریان های سیاسی داخلی- به خصوص حرکت سبز- است. دانشجویان در این عرصه هم باید حضور فعال داشته و در سرکوب مخالفان مشارکت داشته باشند. می گوید:
"پس نگاه به دشمن بايد يك چنين نگاهى باشد: نگاه حركت جبههاى دشمن. آن وقت حمايت اينها از برخى جريانها، حملهى اينها به بعضى از جريانها، دخالت اينها در بعضى از مسائل داخلى كشور، همه معنا پيدا می كند؛ معلوم می شود كه هدف چيست. اين مسئله ايجاب می كند كه ما نسبت به كارهاى اينها هوشيار باشيم... يك وقت هست كه دشمن به عرصهى دانشگاه تهاجم آشكار میكند؛ اينجا شما بايد حضور آشكار داشته باشيد؛ مثل مسائل دورهى فتنه 88 و امثال اينها. يك وقت هست كه نه، آنچنان تهاجم آشكارى وجود ندارد؛ اينجا بايستى حضور مجموعههاى دانشجوئى، حضور عميق فكرى باشد"[10].
تکلیف سوم دانشجویان ناظر به توطئه ی دشمن برای به ابتذال کشاندن مردم- خصوصاً دانشجویان- است. از نظر سلطان، هر نوع فعالیت فرهنگی متفاوت با آنچه او قبول دارد، ابتذال است و کار دشمن. پس باید با آن به شدت برخورد شود. می گوید:
"يكى از چيزهائى كه من بجد توصيه می كنم، پرهيز از ابتذال در كارهاى فرهنگى و هنرى است؛ مراقب باشيد. من نمونههائى از اين مسئله را سراغ دارم؛ البته نه حالا، حدود هفده هجده سال قبل. من همان موقع اطلاع پيدا كردم كه يك مجموعهى دانشجوئى در دانشگاه در بعضى از مراسمشان رگههائى از ابتذال وجود دارد. همان وقت به آنها پيغام دادم ـ- با ما هم بىارتباط نبودند ـ- خب، توجهى نشد. بعد هم دنبالههاى خوبى پيدا نكرد. از ابتذال فرهنگى، ابتذال اخلاقى بشدت پرهيز شود و با آن مواجهه بشود. امروز يكى از سياستهاى دشمن، ترويج ابتذال است. با اين سياست استكبار مبارزه كنيد. همين طور كه آنها تحريم اقتصادى را برنامهريزى میكنند، همين طور ترويج ابتذال را برنامهريزى می كنند - اين ادعاى شعارگونه نيست؛ اين ناشى از اطلاعات است؛ ما اطلاع داريم - مىنشينند طراحى میكنند، برنامهريزى میكنند؛ میگويند براى شكستن مقاومت جمهورى اسلامى، بايد بين جوانها ترويج ابتذال كرد؛ يعنى به قضايا ماهيت سياسى میدهند. خب، با اين بايستى مواجهه كرد، مقابله كرد"[11].
یکی از مسائل و مشکلات سلطان این است که رژیم فقیه سالار او، رژیمی فاسد و دروغگوست. در دروغگویی همه را پشت سر نهاده است. به همین دلیل، هر یک از قوا و نهادها که آماری از کار خود ارائه می کنند، دیگر ارکان نظام به سرعت آن را تکذیب می کنند. وقتی ارکان رژیم چنین نگاهی به همدیگر دارند، تکلیف مردم روشن است. سلطان بارها کوشیده است تا این مسأله را حل کند، اما تاکنون موفق نشده است. اینک به عنوان استاد، چهارمین تکلیف دانشجویان را معین می سازد. می گوید:
"به اين گزارشها با چشم حسنظن بايد نگاه كرد؛ يعنى نبايد بنا را بر اين گذاشت كه هرچه مسئولين مىآيند می گويند، دروغ و درم و خلاف واقع است؛ نه، دارند گزارش می دهند. اصل را بايد بر اين گذاشت كه گزارشها گزارشهاى واقعى است؛ ولو حالا ممكن است در آن يك مقدارى مبالغه و اغراق يا نديدن جوانب منفى وجود داشته باشد؛ ليكن غالباً گزارشها درست است"[12].
پنج روز پس از این دیدار، در 25/5/90 جمعی از شعرا را به بیت خود فرا خوانده و تکلیف آنان را هم روشن می سازد که چگونه شعر بسرایند. شاعران هم باید بدانند که انقلاب دارای دشمنان داخلی و خارجی است. دشمنان با اصل "گفتمان انقلاب اسلامی" مخالفند. شما مجاز هستید که از برخی امور جزیی در شعرهای خود انتقاد کنید، اما نقد رادیکال و ریشه ای، یعنی همنوایی با ضد انقلاب و دشمن به قصد تمجید و تشویق و تحسین شنیدن از آنان. مباد به این نوع تحسین ها دلخوش کنید. می گوید:
"شعر انقلاب يك هويتى دارد؛ در واقع متصدى و مباشر و ميداندارِ ارائهى گفتمان انقلاب اسلامى است؛ اين را بايد حفظ كنيد... نبايستى آن گفتمان اصلى انقلاب، آن هويت اصلى انقلاب مغلوب اين تألمات شود. بايد براى انقلاب حرف بزنيد، بايد براى گفتمان انقلاب تلاش و كار كنيد... امروز اين يك وظيفهاى است بر عهدهى شاعران. گاهى اوقات انسان مىبيند كه در بعضى از شعرها و سرودهها اين تألمات اثر می گذارد و آن مسئلهى اصلى را تحتالشعاع قرار می دهد؛ آن وقت اينجا انسان هماهنگ و همآواز می شود با آن كسانى كه اعتراضشان به اصل همان گفتمان است... اگر انسان مراقب حفظ آن هويت و گفتمان اصلى انقلاب نباشد، زبانش به زبان آنها نزديك می شود. من با شعر اعتراض مخالفتى ندارم؛ انسان يك چيز ناهنجارى را مىبيند، خب، در شعر منعكس می شود؛ اين هيچ اشكالى ندارد؛ منتها بايد مراقب باشيد شما اعتراضتان به يك ناهنجارى است، در حال اعتقادتان به اصل گفتمان انقلاب اسلامى. اما يكى هست كه اعتراضش به همين اصل گفتمان است؛ مراقب باشيد زبان شما با زبان او يكى نشود. لازم است كه شعراى جوان عزيزمان اين مراقبت را بكنند. آدمهائى هستند كه از اصل مبانى انقلاب و نظام و آزاديخواهى و استقلال و استكبارستيزى دورند؛ شما دل به تحسين آنها و محافل مربوط به آنها نبنديد"[13].
شاعران حاضر در این دیدار، باید هشدارهای ولی فقیه را جدی بگیرند. او پیش از این چنین هشدارهایی به مرحوم اخوان داده بود، اما وقتی آن شاعر بزرگ حاضر به سرودن اشعار سلطانی نشد، از همه جا اخراج و در خیابان توسط "سربازان امام زمان" و "لباس شخصی" ها به شدت مضروب شد. در همین جلسه وقتی یکی از حاضران گفت که از قبل شعرها را چک می کنند تا پاستوریزه شده هایش نزد شما قرائت شود، سلطان در پاسخ گفت:
"من هم كه شما میدانید طاقتم زیاده و اینجور نیست كه اگر كسی شعری بخواند كه من مضمونش را قبول نداشته باشم درونم طوفانی بشه. نه شعره دیگه شاعر دوست داشته اینجوری بگه اما پاستوریزه كردن شعر اتفاقاً بد نیست. خوبه اتفاقاً یك جاهایی رعایتهایی هم بشه و ملاحظههایی هم صورت بگیره"[14].
نتیجه : سلطان علی خامنه ای از ابتدای ماه رمضان تاکنون چهار سخنرانی ایراد کرده است. سخنرانی اول در 16 مرداد 90 در دیدار با مسئولان بلند پایه ی نظام صورت گرفت که طی مقاله ای تحلیل و نقد شد[15]. دو سخنرانی بعدی وی را هم در همین مقاله تحلیل و بررسی کرده ایم. سخنرانی چهارم نیز در دیدار با فعالان و برگزیدگان بخش های اقتصادی در 2 مرداد 90 صورت گرفت.
در سخنرانی اول، سلطان علی خامنه ای این مدعا را مطرح می سازد که نظام دارای مشروعیت زیادی است و میزان اعتماد مردم به نظام بسیار بالاست. از سوی دیگر، جایگاه جهانی رژیم بسیار مناسب است و رهبری با یک سیلی محکم و جانانه حساب کلیه ی دول غربی را رسیده و خواهد رسید. اما مهمتر از اینها، "پیشرفت های علمی" جمهوری اسلامی خیره کننده است. می گوید:
"ما در زمينهى هستهاى پيشرفت كرديم، در زمينهى فناورى زيستى پيشرفت كرديم، در فناورى نانو پيشرفت كرديم، در فناورى انرژىهاى نو پيشرفت كرديم، در صنايع هوافضا پيشرفت كرديم، در ساخت ابررايانهها پيشرفت كرديم، در مسئلهى بسيار مهم سلولهاى بنيادى پيشرفت كرديم، مسئلهى شبيهسازى همين جور، در راديوداروها همين جور، در نانوداروهاى ضد سرطان همين جور؛ اينها همه جزو دانشهاى سطح بالاى دنياست. اين چند موردى كه من گفتم و بعضى از موارد ديگر، جزو دانشهاى درجهى يك سطح بالاى دنياست، كه بعضى از اينها را پنج تا كشور، ده تا كشور در دنيا بيشتر ندارند؛ ما در اينها پيشرفت كرديم"[16].
در سخنرانی دوم مدعای "استثنایی بودن انقلاب ایران" را طرح کرده و گفته است که انقلاب ایران تنها انقلابی است که از مسیر خود منحرف نشد و همچنان اهداف اولیه ی خود را در سطحی بالاتر و عمیق تر دنبال می کند.
در سخنرانی سوم شعر شاعران وفادار به "گفتمان انقلاب" را از دو جهت با "یک دوره ی مهم و برجسته" قابل مقایسه دانسته و مدعی است که به لحاظ "کمیت شاعران" و "نوآوری در مضمون" وضع امروز بی سابقه است[17].
در سخنرانی چهارمدرباره ی وضعیت اقتصادی کشور گفت:
"پيشرفتهای چشمگيری در عرصه های توليد، خدمات، كشاورزی، صنعت و صنايع دانش بنيان به وقوع پيوسته كه متأسفانه اغلب مردم از آن مطلع نيستند و بايد اين افتخارات ملی كه متعلق به ملت ايران است، به اطلاع مردم رسانده شوند... مقابله افتخارآميز نظام اسلامی با تحريمها، همچون تمامی 32 سال اخير، با موفقيت ادامه خواهد يافت... آينده كشور، آينده خوبی است"[18].
تا حدی که من می فهمم، سلطان علی خامنه ای گرفتار بیماری "توهم شکوه و اوج" شده است. همه ی امور را در دوران زعامت اش در اوج می بیند. دوران زمامداری خود را "شکوهمند" جلوه می دهد. "فقیهان درباری" را هم وادار کرده است که دوران زعامتش را چنین قلمداد کنند. آیت الله احمد خاتمی در 24/5/90 در جمع فرماندهان نیروی دریایی گفته است:
"بدون شک طلائیترين دوره در تاريخ انقلاب اسلامی، همين دورانی است که مقام معظم ولايت فقيه برآن حاکم است و باعث افتخار نيروهای مسلح است که با مديريت مستقيم ولی فقيه فعاليت می کند"[19].
پاورقی ها:
1 الی 12- رجوع شود به لینک:
6- در کتاب زیر که در این ماه منتشر خواهد شد، آیت الله خمینی، دهه ی اول انقلاب و آنچه در آن دهه گذشت، مورد بررسی مبسوط قرار گرفته است:
اکبر گنجی، بود و نمود خمینی، وعده ی بهشت، برپایی دوزخ، نشر گردون، در 560 صفحه.
13- رجوع شود به لینک:
14- رجوع شود به لینک:
15- در مقاله ی "آیتالله خامنه ای و مشروعیت داخلی و جهانی حکومت"، به این سخنرانی پرداخته و آن را تحلیل کرده ایم. رجوع شود به لینک:
16- رجوع شود به لینک:
17- می گوید:
"من دو شباهت مىيابم بين شعر امروز كشورمان و شعر فارسىِ يك دورهى دويست سالهى بسيار مهم و برجسته، يعنى دورهى رواج و شكوفائى سبك هندى؛ كه از اواسط قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم، شعر سبك هندى رواج داشته و گسترش پيدا كرده و اوج گرفته. من اول اين را عرض بكنم كه آن دورهى دويست ساله از بعضى از جهات در همهى ادوار تاريخ شعرى ما بىنظير است... اين دويست سال جزو قطعات بسيار درخشان تاريخ شعر فارسى است. يك خصوصيت در اين دويست سال، كميت شاعر است... انسان می تواند صد تا شاعر خوب در آن دوره پيدا كند... يك شباهت امروز ما با آن دوره، همين كميت است. تعداد شاعرى كه امروز در كشور ما هست، در هيچ دورهاى... سابقه ندارد... امروز ما در كشور خيلى شاعر داريم؛ از نوجوانان دبستانى تا دبيرستانى، تا جوانان برومند، تا ميانسالان و پيران... شباهت دوم بين اين دوره و آن دورهى دويست ساله، نوآورى در مضمون است. در هيچ دورهى ديگرى اينجور سابقه ندارد كه اين همه مضامين نو و حرفهاى تازه در شعر راه پيدا كند... امشب در اين جمعى كه شعر خواندند - شعر جوانها، شعر بانوان، شعر آقايان - من دارم مىبينم كه كلمات، پخته و سنجيده؛ الفاظ، قوى و استوار بود؛ همان جور كه انسان دوست می دارد در شعر مشاهده كند. مضمون هم الى ماشاءاللَّه... امروز انسان اين همه مضمون جديد در همين كلمات مشاهده می كند كه واقعاً در خور دقت و مداقه و ملاحظه است؛ خيلى خوب است. به نظر من اين هم شباهت دومى است كه شعر امروز ما به شعر آن دوران دويست ساله دارد".
رجوع شود به لینک:
18- رجوع شود به لینک:
19- رجوع شود به لینک:
سلطان علی خامنه ای دائماً کوشیده و می کوشد تا چهره ای فرهیخته از خود بروز دهد. شاعران، ناشران، دانشگاهیان، نویسندگان، هنرمندان و... را سالی چند مرتبه نزد خود خوانده و به اصطلاح مجالس دوستانه و خودمانی با آنها برپا می سازد. در این جلسات در همه ی زمینه ها اظهار نظر می کند تا خود را همه فن حریف نشان دهد و مریدانش هیاهو به راه بیندازند که "مقام معظم رهبری" در همه ی حوزه ها(شعر، رمان، سینما، نویسندگی، و... ) از همه برتر است. رهبری او فقط زعامت سیاسی را در بر نمی گیرد، بلکه به مقتضای ولایت مطلقه ی فقیه، خدای متجسم زمینی است. خداوند "قادر مطلق" و "عالم مطلق" است، قدرت مطلقه ی خدای متجسم زمینی منکری ندارد، باید علم مطلقه ی خود را هم متجلی سازد.
در 19 مرداد90 در دیدار با دانشجویان ابتدا به عنوان جامعه شناس سیاسی و مورخ به آنها درس تاریخ داده و شیوه ی به خاطر سپردن تاریخ انقلاب فرانسه را هم به آنان می آموزاند. می گوید:
"در همين انقلاب كبير فرانسه، "كبير" كه می گويند، به خاطر اين است كه بعد از اين انقلاب، دو سه تا انقلاب ديگر در طول پنجاه شصت سال در فرانسه اتفاق افتاد؛ منتها آن انقلاب اول، انقلاب مهمتر و مؤثرترى بود كه در سال 1789 - براى اينكه يادتان بماند: هزار، بعد هفت، هشت، نُه! اين، سال انقلاب كبير فرانسه است - عليه حكومت سلطنتى فرانسه به وقوع پيوست؛ يعنى همين كارى كه در ايران انجام گرفت. البته آن خانوادهى سلطنتى كه آن وقت در فرانسه حكومت می كردند، خيلى ريشهدارتر و مقتدرتر بودند از اين خانوادهى پيزُرى پهلوى ما! خانوادهى بوربنها بودند، چند صد سال بود كه اينها بر فرانسه حكومت می كردند، در ميانشان پادشاهان بسيار مقتدرى از همين سلسله وجود داشتند. اين انقلاب در اين سالى كه گفتم - 1789 ميلادى - اتفاق افتاد"[1].
پس از این مقدمه، نوبت به تحلیل و مقایسه ی انقلاب ایران با تمامی انقلاب های روی داده در جهان فرا می رسد. مدعا این است که انقلاب ایران با همه ی انقلاب ها متفاوت است. همه ی انقلاب ها به بی راهه رفتند، اما انقلاب ایران اهداف اولیه ی خود را شجاعانه و قاطعانه پی گرفت. ابتدا درباره ی انقلاب کبیر فرانسه می گوید:
"به فاصلهى سه چهار سال، آن گروه اوّلى كه انقلاب را انجام داده بودند، به وسيلهى گروه تندروِ افراطىِ شديد كنار زده شدند؛ بعضىشان اعدام شدند و اين گروه افراطى سر كار آمدند. چهار پنج سال اين گروه افراطى سر كار بودند؛ بعد بر اثر شدت عملى كه با مردم به خرج می دادند، از طرف مردم مورد عكسالعمل قرار گرفتند و كنار زده شدند. عدهاى از آنها اعدام شدند و يك گروه سومى سر كار آمدند. يعنى در ظرف حدود يازده، دوازده سال - تا سال 1800 - سه گروه سر كار آمدند كه هر كدام آن گروه قبلىِ خودشان را قلع و قمع و نابود كردند. در همين ده يازده سال اول، شخصيتهاى معروف سياسىاى از گروههاى انقلابى اعدام شدند. بعد هم اين هرج و مرجى كه به وجود آمد مردم را خسته كرد؛ تا اينكه يك گروه سه نفره تشكيل شد، كه ناپلئون جزو اين گروه سه نفره بود... عنوانى پيدا كرد و آمد بر اين گروه سه نفره حاكم شد و بعد هم پادشاه و امپراتور شد"[2].
داستان، همان داستان "انقلاب فرزندان خود را می بلعد" است. داستان خشونت انقلابی، حذف انقلابیون توسط یکدیگر، خشونت هایی به مراتب بدتر و بیشتر از رژیم پیشن. سلطان در ادامه به دانشجویان وقایع انقلاب اکتبر روسیه را به عنوان شاهد عرضه کرده و می گوید:
"بعد از 1917 كه سال انقلاب شوروى است، پنج شش سالى كه گذشته بود، راه عوض شد؛ مردم از محاسبات دولت به معناى حقيقى كلمه حذف شدند؛ يك حزب كمونيست با چند ميليون عضو حاكم شد و در حزب كمونيست هم حاكم، همان چند نفرى بودند كه در هر دورهاى در رأس بودند. حالا در دورهاى مثل دورهى استالين، حاكم يك نفر بيشتر نبود؛ اما در دورههاى بعد، آن هيئت اصلى حزب كمونيست، همهكارهى كشور بودند. چه فشارهائى به مردم وارد آمد، چه محدوديتهائى ايجاد شد، مردم چه محنتى كشيدند"[3].
سلطان علی خامنه ای سپس به انقلاب آمریکا و بقیه ی انقلاب های روی داده ی در دنیا می پردازد. رهبر در مقام استاد و مورخ چه هدفی را دنبال می کند؟ هدف و مدعای او روشن است. می گوید:
"انقلاب اسلامى يك استثناء است"[4].
چرا؟
چون در انقلاب ایران:
"هدف اسلامخواهى، هدف استكبارستيزى، هدف حفظ استقلال كشور، هدف كرامتبخشى به انسان، هدف دفاع از مظلوم، هدف پيشرفت و اعتلاى علمى و فنى و اقتصادى كشور؛ اينها اهداف انقلاب بوده... اين خط ادامه پيدا كرده؛ اين خط انحراف پيدا نكرده، اين خط زاويه نخورده. امروز سى و دو سال از انقلاب می گذرد؛ اين خيلى حادثهى مهمى است. اين ثبات انقلاب و استقرار انقلاب كه ما می گوئيم، يعنى اين... خط، همان خط است؛ راه، همان راه است؛ هدف، همان هدفهاست... براى اولين بار در تاريخ انقلابهاى گوناگون در دنيا، انقلابى به وجود آمده است و خودش را به دنيا عرضه خواهد كرد و حرف اول و اصول و ارزشهاى اوليهى خودش را با همهى وجود، بدون انقطاع استمرار بخشيده و انشاءاللَّه آن را به هدفهاى نهائى خودش می رساند"[5].
هانا آرنت می گفت مسأله ی تاریخ دو قرن اخیر این بوده که همه ی انقلاب های بعدی، انقلاب فرانسه را الگوی خود قرار دادند و همان خشونت ها و سرکوب ها و حذف ها و فرایندها را طی کردند، نه انقلاب آمریکا را که آزادی و دموکراسی را تأسیس کرد. این حکم درباره یانقلاب 57 ایران هم صادق است. از همان ابتدأ حذف و سرکوب در دستور کار قرار گرفت. دهه ی شصت یکی از فجایع بزرگ از این جهت بود. فقط در تابستان 1367 با حکم آیت الله خمینی چند هزار زندانی سیاسی را قتل عام کردند( مطابق تعاریف اساسنامه ی دیوان بین المللی کیفری، آن جنایت مصداق "جنایت علیه بشریت" بود. منتها، دیوان فقط و فقط به جنایات پس از سال 2002 رسیدگی می کند). این رژیم، به مراتب از رژیم شاه سرکوبگرتر بوده است. رژیم سلطانی شاه به "رژیم سلطانی فقیه سالار" کنونی تبدیل شد. سلطانی که مطابق میل خود به طور خودسرانه در همه ی امور دخالت می کند.
از سوی دیگر، به این پرسش مهم بنگرید:آیا انقلاب ایران از مسیر خود منحرف شد یا نه؟ سلطان علی خامنه ای گمان می برد که با صدور حکم سلطانی منحرف نشد، همه مکلفند بگویند:"انقلاب از مسیر خود منحرف نشد". اما به چهار ماه منتهی به 22 بهمن 1357 بنگرید. منظورم اقامت آیت الله خمینی در "میان پرده ی پاریس" است. در آن چهار ماه اصلی، رهبر و سخنگوی انقلاب- آیت الله خمینی- فقط و فقط از دموکراسی، آزادی مطلق، حقوق بشر، آزادی زنان، آزادی کمونیست ها، عدالت و برابری سخن می گفت. در هر مصاحبه و سخنرانی اینها را به عنوان اهداف انقلاب عنوان می کرد. وقتی خبرنگاران درباره ی نوع حکومت آینده از او سئوال می کردند، به صراحت می گفت یک دموکراسی در شکل جمهوری خواهد بود. وقتی از مدل آن جمهوری می پرسیدند، به صراحت می گفت:یک جمهوری درست شبیه همین "جمهوری فرانسه". نه تنها هیچ سخنی از "ولایت فقیه" نبود، بلکه به صراحت می گفت که قصد زمامداری نداشته و به قم باز خواهد گشت. ولایت فقیه چندهفته پس از پیروزی انقلاب سبز شد و "جمهوری فرانسه" در عرض چند ماه به "ولایت فقیه" تبدیل گردید. به همین دلیل آیت الله مصباح یزدی گفته است که امام منظوری داشت(ولایت فقیه) اما به گونه ای سخن می گفت(جمهوری فرانسه، دموکراسی، آزادی و حقوق بشر) که همه را پشت خود بکشاند. اگر مدعای آیت الله مصباح یزدی صحت داشته باشد، آیت الله خمینی یک "مردم فریب"بوده و آگاهانه به همه دروغ می گفته است. مطابق این دیدگاه، مردم فریبی عملی مطابق شرع انور است. به همین دلیل آیت الله خامنه ای و مصباح ودیگر "فقیهان درباری" دائماً دروغ می گویند[6].
حتی پس از طرح موضوع ولایت فقیه، در فروردین ماه سال 1358 مرتضی مطهری در سیمای جمهوری اسلامی حاضر شد و رسماً اعلام کرد که ولایت فقیه به این معنا نیست که روحانیت در رأس حکومت قرار گیرد، بلکه روحانیت از طریق امر معروف و نهی از منکر و رهبری ایدئولوژیک بر امور نظارت خواهد داشت.
بزرگترین انحراف انقلاب ایران، تبدیل شعار و هدف "نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر در شکل جمهوری فرانسه" به "نظام سلطانی فقیه سالار"- ولایت مطلقه ی فقیه- بود. بزرگترین انحراف سلطه(دخالت خودسرانه ی سلطان در همه امور) ی فقیهانه و زمامداری آیت الله خامنه ای است. مگر انحرافی بزرگتر از این وجود دارد که "سربازان گمنام امام زمان" و پاسداران سپاه، جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه قم را محاصره کردند تا فردی را که آیت الله خمینی "حجت الاسلام" می خواند، "مرجع تقلید" اعلام کنند؟ برای اولین بار در تاریخ مرجعیت، "سپاهیان انقلاب" حجت الاسلامی(علی خامنه ای) را به مرجعیت رساندند. این نیز یکی دیگر از دستاوردهای این انقلاب بود.
سلطان سپس تکلیف دانشجویان را معین می سازد. می گوید:
"از حالا به بعد تكليف نسل جوان كنونى و عمدتاً دانشجوئى همين است كه اين خط را در همان جهتگيرى، به سوى تكاملِ بيشتر ادامه بدهد و پيش ببرد. اين مشخص می كند كه در محيط دانشجوئى تكليف ما چيست... شما بايد تصميم بگيريد. بدانيد اين حركت مبارك و متكى به اين ارزشها، وابسته است به انگيزه، همت، شجاعت، قدرت تفكر و عزم راسخ شما. شماها هستيد كه بايد اين را ادامه بدهيد"[7].
ستاد به دانشجویان می گوید که چگونه باید به روابط بین الملل و داخلی بنگرند و رویدادها را به چه نحوی باید تحلیل کنند. مطابق معمول، همه مسائل و مشکلات را باید به "دشمن" فروکاست. هر تبیینی غیر از این باطل است. "اصل تنظیم کننده" این است: همه ی رویدادها و حوادث جهانی را یک کاسه کنید، سپس اتاقی بسازید که توطئه گران بین المللی در آن نشسته اند و دنیا(عروسک ها) را با انگشتان خود به حرکت در می آورند. عروسک ها هیچ حرکتی از خود ندارند، نخ هاست که آنان را به حرکت وا می دارد. می گوید:
"شما وقتى نگاه می كنيد به جبههى معارض، يعنى استكبار، جبههى ظلم، جبههى سرمايهدارهاى كلان بينالمللى، كارتلها، تراستها و و و، به چشم يك جبهه به آنها نگاه كنيد. يك جبههى بههمپيوستهاى وجود دارد در مقابلهى با انقلاب اسلامى، كه يك انقلاب معنوى و دينى و فرهنگى و اعتقادى است. وقتى به چشم يك جبههى بههمپيوسته به اينها نگاه كرديد، خيلى از كارهاى اينها معناى واقعى خودش را نشان می دهد. اين مسئله، وظيفهى دانشجو يا تشكلهاى دانشجوئى را مشخص می كند... چند تا حلقهى بههمپيوسته وجود دارد؛ مثلاً حلقههاى تحريم اقتصادى، ترويج ابتذال، ترويج مواد مخدر، كارهاى امنيتى، ايجاد تزلزل در مبانى و مسائل اعتقادى؛ چه اعتقاد به اسلام، چه اعتقاد به انقلاب. اينها حلقههاى گوناگونِ بههمپيوسته است؛ يكى از اين حلقهها هم - كه مكمل اين زنجيره است - كوبيدن حركت علمى در كشور، با ترساندن دانشمند ما، با حذف دانشمند ماست. با اين چشم به قضيه نگاه كنيم"[8].
حال نوبت رهنموردهای استاد به دانشجویان فرا می رسد. مسأله فقط چگونه نگریستن به عالم و آدم و تبیین آن نیست، مسأله، مسأله ی چگونه عمل کردن دانشجویان هم هست. استاد از مقام توصیف و تبیین، به مقام توصیه و تجویز صعود می کنند. می گویند:
"در همين قضيهى اين ترورها[ی دانشمندان هسته ای]، من عقيدهام اين است كه بچههاى تشكلهاى دانشجوئى در اين قضيه كوتاه آمدند؛ يعنى كمعملى نشان دادند. بايد اين قضيه را بزرگ می كرديد... ما حتّى نديديم تشكلهاى ما پوستر اين شهدا را هم چاپ كنند، منتشر كنند، پخش كنند، يادمان اينها را نگه دارند. نه، اين موضوع اصلاً نبايد فراموش شود؛ اين كار كوچكى نيست"[9].
تکلیف دوم ناظر به حمایت دشمن از جریان های سیاسی داخلی- به خصوص حرکت سبز- است. دانشجویان در این عرصه هم باید حضور فعال داشته و در سرکوب مخالفان مشارکت داشته باشند. می گوید:
"پس نگاه به دشمن بايد يك چنين نگاهى باشد: نگاه حركت جبههاى دشمن. آن وقت حمايت اينها از برخى جريانها، حملهى اينها به بعضى از جريانها، دخالت اينها در بعضى از مسائل داخلى كشور، همه معنا پيدا می كند؛ معلوم می شود كه هدف چيست. اين مسئله ايجاب می كند كه ما نسبت به كارهاى اينها هوشيار باشيم... يك وقت هست كه دشمن به عرصهى دانشگاه تهاجم آشكار میكند؛ اينجا شما بايد حضور آشكار داشته باشيد؛ مثل مسائل دورهى فتنه 88 و امثال اينها. يك وقت هست كه نه، آنچنان تهاجم آشكارى وجود ندارد؛ اينجا بايستى حضور مجموعههاى دانشجوئى، حضور عميق فكرى باشد"[10].
تکلیف سوم دانشجویان ناظر به توطئه ی دشمن برای به ابتذال کشاندن مردم- خصوصاً دانشجویان- است. از نظر سلطان، هر نوع فعالیت فرهنگی متفاوت با آنچه او قبول دارد، ابتذال است و کار دشمن. پس باید با آن به شدت برخورد شود. می گوید:
"يكى از چيزهائى كه من بجد توصيه می كنم، پرهيز از ابتذال در كارهاى فرهنگى و هنرى است؛ مراقب باشيد. من نمونههائى از اين مسئله را سراغ دارم؛ البته نه حالا، حدود هفده هجده سال قبل. من همان موقع اطلاع پيدا كردم كه يك مجموعهى دانشجوئى در دانشگاه در بعضى از مراسمشان رگههائى از ابتذال وجود دارد. همان وقت به آنها پيغام دادم ـ- با ما هم بىارتباط نبودند ـ- خب، توجهى نشد. بعد هم دنبالههاى خوبى پيدا نكرد. از ابتذال فرهنگى، ابتذال اخلاقى بشدت پرهيز شود و با آن مواجهه بشود. امروز يكى از سياستهاى دشمن، ترويج ابتذال است. با اين سياست استكبار مبارزه كنيد. همين طور كه آنها تحريم اقتصادى را برنامهريزى میكنند، همين طور ترويج ابتذال را برنامهريزى می كنند - اين ادعاى شعارگونه نيست؛ اين ناشى از اطلاعات است؛ ما اطلاع داريم - مىنشينند طراحى میكنند، برنامهريزى میكنند؛ میگويند براى شكستن مقاومت جمهورى اسلامى، بايد بين جوانها ترويج ابتذال كرد؛ يعنى به قضايا ماهيت سياسى میدهند. خب، با اين بايستى مواجهه كرد، مقابله كرد"[11].
یکی از مسائل و مشکلات سلطان این است که رژیم فقیه سالار او، رژیمی فاسد و دروغگوست. در دروغگویی همه را پشت سر نهاده است. به همین دلیل، هر یک از قوا و نهادها که آماری از کار خود ارائه می کنند، دیگر ارکان نظام به سرعت آن را تکذیب می کنند. وقتی ارکان رژیم چنین نگاهی به همدیگر دارند، تکلیف مردم روشن است. سلطان بارها کوشیده است تا این مسأله را حل کند، اما تاکنون موفق نشده است. اینک به عنوان استاد، چهارمین تکلیف دانشجویان را معین می سازد. می گوید:
"به اين گزارشها با چشم حسنظن بايد نگاه كرد؛ يعنى نبايد بنا را بر اين گذاشت كه هرچه مسئولين مىآيند می گويند، دروغ و درم و خلاف واقع است؛ نه، دارند گزارش می دهند. اصل را بايد بر اين گذاشت كه گزارشها گزارشهاى واقعى است؛ ولو حالا ممكن است در آن يك مقدارى مبالغه و اغراق يا نديدن جوانب منفى وجود داشته باشد؛ ليكن غالباً گزارشها درست است"[12].
پنج روز پس از این دیدار، در 25/5/90 جمعی از شعرا را به بیت خود فرا خوانده و تکلیف آنان را هم روشن می سازد که چگونه شعر بسرایند. شاعران هم باید بدانند که انقلاب دارای دشمنان داخلی و خارجی است. دشمنان با اصل "گفتمان انقلاب اسلامی" مخالفند. شما مجاز هستید که از برخی امور جزیی در شعرهای خود انتقاد کنید، اما نقد رادیکال و ریشه ای، یعنی همنوایی با ضد انقلاب و دشمن به قصد تمجید و تشویق و تحسین شنیدن از آنان. مباد به این نوع تحسین ها دلخوش کنید. می گوید:
"شعر انقلاب يك هويتى دارد؛ در واقع متصدى و مباشر و ميداندارِ ارائهى گفتمان انقلاب اسلامى است؛ اين را بايد حفظ كنيد... نبايستى آن گفتمان اصلى انقلاب، آن هويت اصلى انقلاب مغلوب اين تألمات شود. بايد براى انقلاب حرف بزنيد، بايد براى گفتمان انقلاب تلاش و كار كنيد... امروز اين يك وظيفهاى است بر عهدهى شاعران. گاهى اوقات انسان مىبيند كه در بعضى از شعرها و سرودهها اين تألمات اثر می گذارد و آن مسئلهى اصلى را تحتالشعاع قرار می دهد؛ آن وقت اينجا انسان هماهنگ و همآواز می شود با آن كسانى كه اعتراضشان به اصل همان گفتمان است... اگر انسان مراقب حفظ آن هويت و گفتمان اصلى انقلاب نباشد، زبانش به زبان آنها نزديك می شود. من با شعر اعتراض مخالفتى ندارم؛ انسان يك چيز ناهنجارى را مىبيند، خب، در شعر منعكس می شود؛ اين هيچ اشكالى ندارد؛ منتها بايد مراقب باشيد شما اعتراضتان به يك ناهنجارى است، در حال اعتقادتان به اصل گفتمان انقلاب اسلامى. اما يكى هست كه اعتراضش به همين اصل گفتمان است؛ مراقب باشيد زبان شما با زبان او يكى نشود. لازم است كه شعراى جوان عزيزمان اين مراقبت را بكنند. آدمهائى هستند كه از اصل مبانى انقلاب و نظام و آزاديخواهى و استقلال و استكبارستيزى دورند؛ شما دل به تحسين آنها و محافل مربوط به آنها نبنديد"[13].
شاعران حاضر در این دیدار، باید هشدارهای ولی فقیه را جدی بگیرند. او پیش از این چنین هشدارهایی به مرحوم اخوان داده بود، اما وقتی آن شاعر بزرگ حاضر به سرودن اشعار سلطانی نشد، از همه جا اخراج و در خیابان توسط "سربازان امام زمان" و "لباس شخصی" ها به شدت مضروب شد. در همین جلسه وقتی یکی از حاضران گفت که از قبل شعرها را چک می کنند تا پاستوریزه شده هایش نزد شما قرائت شود، سلطان در پاسخ گفت:
"من هم كه شما میدانید طاقتم زیاده و اینجور نیست كه اگر كسی شعری بخواند كه من مضمونش را قبول نداشته باشم درونم طوفانی بشه. نه شعره دیگه شاعر دوست داشته اینجوری بگه اما پاستوریزه كردن شعر اتفاقاً بد نیست. خوبه اتفاقاً یك جاهایی رعایتهایی هم بشه و ملاحظههایی هم صورت بگیره"[14].
نتیجه : سلطان علی خامنه ای از ابتدای ماه رمضان تاکنون چهار سخنرانی ایراد کرده است. سخنرانی اول در 16 مرداد 90 در دیدار با مسئولان بلند پایه ی نظام صورت گرفت که طی مقاله ای تحلیل و نقد شد[15]. دو سخنرانی بعدی وی را هم در همین مقاله تحلیل و بررسی کرده ایم. سخنرانی چهارم نیز در دیدار با فعالان و برگزیدگان بخش های اقتصادی در 2 مرداد 90 صورت گرفت.
در سخنرانی اول، سلطان علی خامنه ای این مدعا را مطرح می سازد که نظام دارای مشروعیت زیادی است و میزان اعتماد مردم به نظام بسیار بالاست. از سوی دیگر، جایگاه جهانی رژیم بسیار مناسب است و رهبری با یک سیلی محکم و جانانه حساب کلیه ی دول غربی را رسیده و خواهد رسید. اما مهمتر از اینها، "پیشرفت های علمی" جمهوری اسلامی خیره کننده است. می گوید:
"ما در زمينهى هستهاى پيشرفت كرديم، در زمينهى فناورى زيستى پيشرفت كرديم، در فناورى نانو پيشرفت كرديم، در فناورى انرژىهاى نو پيشرفت كرديم، در صنايع هوافضا پيشرفت كرديم، در ساخت ابررايانهها پيشرفت كرديم، در مسئلهى بسيار مهم سلولهاى بنيادى پيشرفت كرديم، مسئلهى شبيهسازى همين جور، در راديوداروها همين جور، در نانوداروهاى ضد سرطان همين جور؛ اينها همه جزو دانشهاى سطح بالاى دنياست. اين چند موردى كه من گفتم و بعضى از موارد ديگر، جزو دانشهاى درجهى يك سطح بالاى دنياست، كه بعضى از اينها را پنج تا كشور، ده تا كشور در دنيا بيشتر ندارند؛ ما در اينها پيشرفت كرديم"[16].
در سخنرانی دوم مدعای "استثنایی بودن انقلاب ایران" را طرح کرده و گفته است که انقلاب ایران تنها انقلابی است که از مسیر خود منحرف نشد و همچنان اهداف اولیه ی خود را در سطحی بالاتر و عمیق تر دنبال می کند.
در سخنرانی سوم شعر شاعران وفادار به "گفتمان انقلاب" را از دو جهت با "یک دوره ی مهم و برجسته" قابل مقایسه دانسته و مدعی است که به لحاظ "کمیت شاعران" و "نوآوری در مضمون" وضع امروز بی سابقه است[17].
در سخنرانی چهارمدرباره ی وضعیت اقتصادی کشور گفت:
"پيشرفتهای چشمگيری در عرصه های توليد، خدمات، كشاورزی، صنعت و صنايع دانش بنيان به وقوع پيوسته كه متأسفانه اغلب مردم از آن مطلع نيستند و بايد اين افتخارات ملی كه متعلق به ملت ايران است، به اطلاع مردم رسانده شوند... مقابله افتخارآميز نظام اسلامی با تحريمها، همچون تمامی 32 سال اخير، با موفقيت ادامه خواهد يافت... آينده كشور، آينده خوبی است"[18].
تا حدی که من می فهمم، سلطان علی خامنه ای گرفتار بیماری "توهم شکوه و اوج" شده است. همه ی امور را در دوران زعامت اش در اوج می بیند. دوران زمامداری خود را "شکوهمند" جلوه می دهد. "فقیهان درباری" را هم وادار کرده است که دوران زعامتش را چنین قلمداد کنند. آیت الله احمد خاتمی در 24/5/90 در جمع فرماندهان نیروی دریایی گفته است:
"بدون شک طلائیترين دوره در تاريخ انقلاب اسلامی، همين دورانی است که مقام معظم ولايت فقيه برآن حاکم است و باعث افتخار نيروهای مسلح است که با مديريت مستقيم ولی فقيه فعاليت می کند"[19].
پاورقی ها:
1 الی 12- رجوع شود به لینک:
6- در کتاب زیر که در این ماه منتشر خواهد شد، آیت الله خمینی، دهه ی اول انقلاب و آنچه در آن دهه گذشت، مورد بررسی مبسوط قرار گرفته است:
اکبر گنجی، بود و نمود خمینی، وعده ی بهشت، برپایی دوزخ، نشر گردون، در 560 صفحه.
13- رجوع شود به لینک:
14- رجوع شود به لینک:
15- در مقاله ی "آیتالله خامنه ای و مشروعیت داخلی و جهانی حکومت"، به این سخنرانی پرداخته و آن را تحلیل کرده ایم. رجوع شود به لینک:
16- رجوع شود به لینک:
17- می گوید:
"من دو شباهت مىيابم بين شعر امروز كشورمان و شعر فارسىِ يك دورهى دويست سالهى بسيار مهم و برجسته، يعنى دورهى رواج و شكوفائى سبك هندى؛ كه از اواسط قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم، شعر سبك هندى رواج داشته و گسترش پيدا كرده و اوج گرفته. من اول اين را عرض بكنم كه آن دورهى دويست ساله از بعضى از جهات در همهى ادوار تاريخ شعرى ما بىنظير است... اين دويست سال جزو قطعات بسيار درخشان تاريخ شعر فارسى است. يك خصوصيت در اين دويست سال، كميت شاعر است... انسان می تواند صد تا شاعر خوب در آن دوره پيدا كند... يك شباهت امروز ما با آن دوره، همين كميت است. تعداد شاعرى كه امروز در كشور ما هست، در هيچ دورهاى... سابقه ندارد... امروز ما در كشور خيلى شاعر داريم؛ از نوجوانان دبستانى تا دبيرستانى، تا جوانان برومند، تا ميانسالان و پيران... شباهت دوم بين اين دوره و آن دورهى دويست ساله، نوآورى در مضمون است. در هيچ دورهى ديگرى اينجور سابقه ندارد كه اين همه مضامين نو و حرفهاى تازه در شعر راه پيدا كند... امشب در اين جمعى كه شعر خواندند - شعر جوانها، شعر بانوان، شعر آقايان - من دارم مىبينم كه كلمات، پخته و سنجيده؛ الفاظ، قوى و استوار بود؛ همان جور كه انسان دوست می دارد در شعر مشاهده كند. مضمون هم الى ماشاءاللَّه... امروز انسان اين همه مضمون جديد در همين كلمات مشاهده می كند كه واقعاً در خور دقت و مداقه و ملاحظه است؛ خيلى خوب است. به نظر من اين هم شباهت دومى است كه شعر امروز ما به شعر آن دوران دويست ساله دارد".
رجوع شود به لینک:
18- رجوع شود به لینک:
19- رجوع شود به لینک:
0 comments:
ارسال یک نظر