قانون نانوشته نظام قضایی؛ شکستن زندانی با پتک شکنجه


نیلوفر زارع
جرس: تنها اصل 38 قانون اساسی نیست که هرگونه شکنجه براي گرفتن اقرار و يا كسب اطلاع را منع کرده است.اصل  ۵۷۸ قانون مجازات اسلا‌می ‌نیز تصریح دارد که اگر« هریک از مستخدمین و مامور قضایی یا غیرقضایی دولتی برای این‌که متهمی ‌را مجبور به اقرار کند او را اذیت و آزار بدنی نماید علاوه بر قصاص یا پرداخت دیه، حسب مورد حبس از شش ماه تا سه سال محکوم ‌می‌گردد.» بیانیه جهانی حقوق بشر هم که ایران به آن پیوسته در ماده ۵ خود مقرر می دارد که «هیچ‌کس را نباید مورد ظلم و شکنجه و رفتار یا کیفری غیرانسانی و یا تحقیرآمیز قرار داد.» ماده ۱۱ آن نیز تاکید دارد: «هرکس که به ارتکاب جر‌می ‌متهم می‌شود این حق را دارد که بی‌گناه فرض شود تا زمانی که جرم او بر اساس قانون در یک دادگاه علنی که درآن تما‌می ‌ضمانت‌های لازم برای دفاع او وجود داشته باشد ثابت شود."  

تمام این قوانین اما از نگاه قوه قضاییه فعلی جمهوری اسلامی چیزی جز چند ورق پاره نیستند. بازداشت های غیرقانونی و شکنجه های روحی و روانی صدها کنشگر سیاسی و مدنی در جریان سرکوب های پس از انتخابات ریاست جمهوری بسیاری از ناظران را به این باور رسانده که مقام های قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی حتی ژست سالهای قبل برای حفظ ظاهر در مجامع بین المللی را کنار گذاشته و شکنجه مخالفان خود را با خیالی آسوده تجویز می کنند. گزارشهای تراژدی گونه ای که طی ماه های پس از انتخابات از وضع بازداشتی های سیاسی در زندان ها منتشر شده نشان دهنده الغای تمام و کمال موازین دادرسی عادلانه است و به رغم رسواشدن شیوه های اعتراف گیری و بی اعتباری آن نزد وجدان عمومی جامعه، باز هم بازجویان و ضابطان قضایی به همین  شیوه های نخ نما شده اعتراف گیری از راه شکنجه دل خوش کرده اند. "جرس" در دو گزارش پیشین با بازخوانی نامه های زندانیانی که شکنجه های خود در دوران بازداشت را بیان کرده بودند به شرح گوشه هایی از فاجعه مستمر حقوق بشری در زندانهای ایران پرداخت. در گزارش پیش رو شمه ای از آن چه بر" رضا رفیعی فروشانی"  " عیسی سحرخیز" و " حمزه کرمی " در زندان رفته،بازگو خواهد شد.

 

رضا رفیعی فروشانی؛ هراس از آن قفس کوچک

 

وادارش کرده بودند به انبوهی از کارهای نکرده اعتراف کند. از جاسوسی برای سرویس های امنیتی و اطلاعاتی بیگانه گرفته تا ارتباط نامشروع با همسر یکی از نمایندگان مجلس. "رضا رفیعی فروشانی" مانند بسیاری دیگر از روزنامه نگاران در پیامد انتخابات ریاست جمهوری قربانی دستگاه قضایی و امنیتی شد. در کارنامه فعالیت حرفه ای او همکاری با ده ها رسانه معتبر به چشم می خورد و هنگامی هم که توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد همکار نشریه معتبر تایمز بود. همین مقدار کافی بود برای این که نقش "عنصر فریب  خورده انقلاب مخملی" را به او بدهند و سناریوی خود را برایش دیکته کنند تا از تریبون دادگاه دسته جمعی بازداشتی های پس از انتخابات آن را از روبخواند و طلب عفو و بخشش نماید. با این حال رضا رفیعی سناریوی بازجویان را در میانه راه نقش برآب کرد. او پس از آن که بر مبنای اعتراف های ساختگی در دادگاه بدوی به 7 سال حبس تعزیری و در دادگاه تجدید نظر به سه سال و نیم حبس محکوم شد با انتشار نامه ای سرگشاده خطاب به "صادق آملی لاریجانی " رییس قوه قضاییه،شرحی تفصیلی از شکنجه های دوران بازجویی اش را ارایه داد و گفت که تحت چه شرایط  رقت باری ناگزیر از همراهی با خواست بازجویان شده است. در نامه او که 27 تیر منتشر شد آمده بود:

 

نیمروز شش تیر ماه 1388 مامورین وزارت اطلاعات اینجانب را در منزل مادری دستگیر و به بازداشت گاه مخوف 209 وزارت اطلاعات واقع در زندان اوین منتقل نموده، در انفرادی تنگ و کثیف 105 که ابعاد آن 2 در 5/1 متر می باشد محبوس نمودند. 43 روز را در بدترین شرایط جسمی و روحی نگهداری، ضرب و شتم و فارغ از هر گونه حق و حقوق انسانی و مدنی با چشم بند بازجویی نمودند.این بازجویی ها تحت فشارهای شدید روحی و روانی، تهدید و ارعاب آمیخته با فریب و ریاکاری انجام پذیرفت و در آن سعی بر آن بود تا علیه خود و دیگران اقدام به اعترافات کذب نمایم.برای نمونه آنها درخواست مجدانه به اعتراف کذب علیه فرزندان یکی از رجال سیاسی که افتخار آشنایی با آنها را داشته و فشار در جهت اعتراف کذب به داشتن رابطه نامشروع با همسر مومنه و مکرمه یکی از نمایندگان سابق مجلس شورای اسلامی داشتند. گرچه در مقابل این خواسته های نامشروع و غیرواقع آنها مقاومت نمودم،اما فشارهای روحی وارده موجب خونریزی معده در اینجانب گشت که مدتها همراه با من بود."

 

رفیعی سپس با اشاره به تلاش بازجویان برای سیاه نمایی درباره فعالیت حرفه ای اش در نامه اش آورده بود:" فعالیت مطبوعاتی و همکاری اینجانب با مجله معتبر تایم با این پیش فرض غلط و کذب که مجله تایم در مالکیت پنتاگون می باشد و توسط عوامل سیا گردانده می شد و من تنها با این پیش فرض، متهم به همکاری با سازمان اطلاعاتی آمریکا شدم؛غافل از این که این مجله معتبر بیش از 20 سال است که تحت مجوز وزارت ارشاد اسلامی دفتر فعال در ایران دارد و کلیه روسای جمهوری ایران،منجمله آقای احمدی نژاد بارها با این مجله به مصاحبه نشسته اند."

 

او ماجرای پذیرش درخواست بازجویان برای اعتراف را نیز به دلیل هراس از حبس طولانی ذکر کرده و این گونه شرح می دهد که:" ... در قفسی که نام آن را سلول انفرادی نهاده و در آن برای کوچکترین نیاز انسانی، همانند توالت رفتن نیز نیازمند لطف و کرم نگهبانان بودیم که آنها می توانستند ساعتها متهم زندانی را تحت فشارهای معده،روده و مثانه منتظر و معطل بگذارند و یا حتی با لجبازی کاری کنند که متهم در مدفوع و ادرار خود بغلطد،اجبارا به خواسته آنها تن دادم..." رفیعی فروشانی که اکنون به زندان رجایی شهر کرج تبعید شده در حال تحمل شرایط محنت بار این تبعیدگاه است.

 

عیسی سحرخیز؛ مردی که کوتاه نمی آید

 

صدایش صلابت دارد.در جلسات ماهانه روزنامه نگاران پیش از انتخابات ریاست جمهوری وقتی نوبت سخن گفتن به او می رسید سکوت بر سالن حکمفرما می شد. همیشه نگران کوتاه آمدن بود. هشدار می داد که کوتاه نیایید. وقتی بحث هزینه دادن می شد و از او می پرسیدند که آیا حاضر است پای هزینه اش بایستد قاطعانه می گفت که می ایستم، باید بایستم، همه باید بایستیم. ضرباهنگ کلام قاطع او را حتما همکاران روزنامه نگارش هنوز در خاطر خود دارند. "عیسی سحر خیز" با همان طنین قاطع صدایش حالا در حال هزینه دادن است. انواع و اقسام شکنجه های جسمی و روحی را به جان خریده و مرارت های زندان او را به بیماری های مزمن و متعدد دچار کرده است اما او هنوز سحر خیز است. می نویسد، اعتراض می کند و قدمی به عقب برنمی دارد.او پس از گذراندن بیش از یک سال حبس حکمی از دادگاه دریافت نکرده است و نگهداری اش در حکم گروگانگیری است. اواخر تیرماه گذشته وقتی سرانجام او را به دادگاه بردند دفاعیه ای را قرائت کرد که به منزله کیفرخواستی برای تمام آمران و عاملان سرکوب های پس از انتخابات بود. در این کیفرخواست، او روند سراسر غیرقانونی بازداشت خود را ذکر کرد و شرحی از شکنجه هایش در دوران زندان ارایه کرد. سحرخیز در دفاعیه اش خطاب به رییس دادگاه نوشت:

 

حتما" استحضار دارید که اینجانب، عیسی سحرخیز را درست یک‌سال و دوهفته پیش در تاریخ دوازده تیر هشتاد و هشت به شواهد مندرجات پرونده « ۸۸/۱۱۲۵۷/ط د » در شهرک پنج‌دستگاه روستای تیرکده شهرستان نور دستگیر کردند. مأموران وزارت اطلاعات استان مازندران (به احتمال زیاد شهرستان ساری) در روز واقعه در شرایطی که احتمالا" از مسئولان مافوق خود .... دستور داشتند، بدون دلیل به ضرب و جرح اینجانب پرداختند که پیامد آن وارد‌ آمدن صدمات شدید منتهی به ورم و کبودی در پهلو‌ها، مچ‌های دست و صدمه تاندون شانه چپ، به‌ویژه شکستگی دنده و جدا شدن استخوان‌های بخش پایین سمت چپ قفسه سینه از ناحیه‌ی غضروف بخش اصلی بوده است.

 

او در تشریح شرایط نگهداری اش نیز گفت: در ساعت ۱:۳۰ بامداد روز شنبه سیزده تیر هشتاد و هشت به بازداشتگاه ۲۰۹، سلول انفرادی شماره ۳۱ بازگردانده شدم. این در شرایطی بود که انواع و اقسام داروهای مسکن (از قرص و کپسول و پماد و شیاف) برای تخفیف درد تجویز شده بود. من از همان زمان تاکید داشتم که باید به پزشکی قانونی _که زیر نظر مستقیم قوه قضاییه است_ اعزام شوم تا اقدام‌های قانونی لازم به‌عمل‌ آید. متاسفانه مأموران وزارت اطلاعات و کارشناسان پرونده چنین‌ امکانی را فراهم نکردند و نیز اجازه ندادند که روند لازم برای درمان و معالجه‌ی من به‌طور کامل متحقق شود. به بیان دیگر، آقایان مسئول پرونده موجبات صدمه دیدن اساسی و معیوب شدن من را فراهم آوردند؛ به‌گونه‌ای که محل آسیب و ضرب‌دیدگی و شکستگی، موجب درد و الم شبانه‌روز شده است. همان‌گونه که مشاهده می‌کنید جای شکستگی از روی پوست بدن هم معلوم است، اکنون من شب‌ها به‌گونه‌ای دراز می‌کشم و می‌خوابم که گویا یک «میخ طویله» در بدنم فرو کرده‌اند؛ زجر و شکنجه‌ای که تا آخر عمر با من خواهد بود."

 

به گفته او ماموران امنیتی حتی خانواده وی را در امان نگذاشته و زمانی که هنوز موفق به دستگیری او نشده بودند به خانوده اش تعرض کرده اند. او در شرح ماجرا می گوید: "چند مرد غریبه، در نبود همسرم،و وقتی دختر جوان و ۱۸، ۱۹ ساله‌ام در خانه تنها بود، به اجبار و تهدید وارد خانه شدند و اورا چنان ترساندند که مدتی در بستر بیماری افتاد."

 

سحرخیز مرداد ماه گذشته نیز پس از آن که روزنامه رسالت مدعی کذب بودن بیماری وی در زندان شد طی نامه ای به "مرتضی نبوی" مدیر مسوول این روزنامه گوشه هایی از شکنجه ها و بیماری های خود در دوران بازداشت را برای وی بازگو کرد. در نامه او آمده بود:

 

" من اکنون پس از چهارده ماه بازداشت غیرقانونی و رفتارهای غیرشرعی و غیرانسانی که حتی تا عدم صدور حکم دادگاه پیش رفته و درعمل مرا به گروگان گرفته اند به تایید پژشکان بند امنیتی 209، بند 350 و بهداری زندان اوین، زندان پردیس و اکنون زندان رجایی شهر از بیماریهای مزمن و متعدد که سابقه ای پیش از دستگیری و زندان نداشته ام، در رنجم که مشتی را نمونه خروار بیان می کنم و داروهایی را که مصرف کرده و می نمایم جهت انتشار بیان می دارم که امید دارم بر اساس قانون منتشر نمایید تا نیازی به اقدام های قانونی نباشد...1- شکستگی قفسه سینه از قسمت چپ به دلیل ضرب و جرح و شکنجه زمان دستگیری... 2-پارگی تاندون شانه سمت چپ در اثر ضرب و جرح زمان دستگیری فوق الذکر..3- کم خونی ناشی از نگهداری در محیط نا مناسب بازداشتگاه ها و ماه ها ندیدن نور آفتاب و ...4- پروستات ناشی از تغذیه نامناسب و عدم دسترسی به مواد غذایی لازم5- بیماری قلبی و فشارخون مزمن که نیاز به تست ورزش دارد و بیش از دو ماه است که با وجود درخواست متعدد پزشک متخصص اقدامی صورت نگرفته است.6- ضرورت دسترسی به پزشکی قانونی که با وجود وعده های متعدد دادستان محترم تهران چهارده ماه است به حالت تعلیق در آمده است.7-عوارض ناشی از فعالیت نامناسب غدد تیروئید و پارا تیروئید که هنوز پس از گذشت یک ماه از انجام آزمایش خون، پاسخ آن ارائه نشده است و بالاخره درد طاقت فرسای ناشی از دیسک و سیاتیک که امکان راه رفتن طبیعی را از من گرفته و با وجود مصرف داروهای متعدد، به علت درد شدید شب تا صبح خواب را از چشمم ربوده و بسیاری اوقات مجبورم نیمه شب به صورت اورژانس به بهداری زندان بروم و آمپول مسکن و ... بزنم..."

 

حمزه کرمی؛ تحقیر نسل جنگ

 

آن زمان که برای دفاع از وطن می جنگید،هر آن آماده اصابت گلوله ای بر بدنش بود. مقابل دشمن خارجی می جنگید و امید آن داشت که پس از پایان پیکار با دشمن، کشور گلستان شود و آرمان های انقلاب یکی یکی به بار بنشیند. امیدها و آرزوهای او همچون امیدهای بسیاری دیگر از هم رزمانش در سنگرها ماند و متروکه شد. "حمزه کرمی" که در طول جنگ شش سال سمت فرماندهی را به عهده داشت در دوران بازسازی از سال 68 تا 74 فرمانداری ورامين و از سال 74 تا 80 مديرکلی سياسي دفتر رييس جمهور (هاشمي و خاتمي) را به عهده گرفت اما دست تقدیر دورانی از نوع دیگر را نیز برای او تدارک دیده بود. او قربانی سرکوب شد و همچون بسیاری دیگر از سرآمدان نسل اول انقلاب در فردای انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته روانه زندانش کردند. هدف از دستگیری وی، پیشبرد پروژه برخورد با خانواده "آیت الله هاشمی رفسنجانی" بود و ماموران امنیتی در پیشبرد این پروژه تا آنجا رفتند که برای رسیدن به خواسته هایشان سخت ترین شکنجه های ممکن را برای او تدارک دیدند. کرمی پس از تحمل مصایب فراوان در هفته های نخست بازداشت تصمیم به پذیرش درخواست بازجویان برای انجام اعترافهای ساختگی گرفت و در دادگاه بدوی سخنانی را علیه خود و خانواده آیت الله هاشمی ایراد کرد. دادگاه بر مبنای همین اعتراف های تحت فشار برای او حکم 16 سال حبس را صادر کرد. اما این پایان داستان نبود. او در آستانه دادگاه تجدید نظر رنج نامه ای را منتشر کرد و در آن به تشریح از شکنجه هایی گفت که طی دوران بازداشت متحمل شده است. او گفت که همه اقاریرش در دادگاه قبلی فاقد اعتبار و ارزش است و دادگاه نباید به آن اعتنا کند. با این حال در دادگاه تجدید نظر تنها پنج سال از حکم زندان وی کاسته شد و او به رغم بیماری هایی ناشی از شکنجه های دوران بازداشت پس از یک مرخصی کوتاه دوباره به زندان فراخوانده شد. بازگشت دوباره کرمی به اوین تاوانی است که او برای افشاگری اش می پردازد. در رنجنامه وی خطاب به دادستان تهران که سوم شهریور ماه گذشته منتشر شد آمده بود:

 

" اینجانب در تاریخ ۸۸/۰۳/۲۷ در حالی که در منزل دخترم در حال استراحت بوده نزدیک ساعت یک نصف شب بطور فجیعی با محاصره کل منطقه از سوی نیروهای امنیتی و شکستن در ورودی ساختمان و وارد شدن به آپارتمان دخترم با کفش و بدون ارائه حکم و بد اخلاقی و فحاشی به دختر و داماد و همسرم دستگیر نموده و به بند ۲۰۹ و سپس به بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل نمودند.

 

۱۳۸ روز یعنی چهارماه و نیم در انفرادی بسر بردم . بازجویی ها از همان ابتدا با کتک و سیلی و مشت و لگد آغاز شد. از ابتدا ۷ نفر بازجوی من بودند. چهار نفر از آنان پس از یکی دوماه دیگر نیامدند، اما دو یا سه نفر از آن‌ها تا مراحل پایانی پرونده این‌جانب بازجویی می نمودند.

 

 در طول مدت بازجویی پانزده بار در حین بازجویی یا پس از آن بیهوش شدم. بازجویی ها همرا با فشار های روحی و جسمی بود...  از جمله فشارهای روحی تهدید بنده به اعدام و مرگ ..که هر روز بازجوی بنده مرا بخاطر همکاری با هاشمی ها مستحق مرگ می دانست و نوید آن را می داد. مسأله دیگر تهدید به تجاوز و همچنین تهدید به استعمال بطری توسط بازجو ها بود. یا تهدید به ارسال و اعزام بنده به بندهای عمومی مخوف که افراد خلاف در آن سپری می کنند و ظاهراً حسب گفته بازجوها در آن بند ها به افراد جدید الورود تجاوز جنسی می نمایند."... از جمله کارهایی که بازجوها می کردند نگهداری این‌جانب در کنار دیوار بصورت ایستاده تا ساعت‌های متمادی بود. کتک کاری ، زدن با سیلی، پس گردنی، لگد و مشت به شکم و سایر اعضای بدنم به طوری که بنده در دو مرحله دچار خون ریزی شدم و چندین روز خون ریزی ادامه داشت. در آن ایام هر چه اصرار می‌کردم مرا به پزشک و دکتر نشان بدهند تا معاینه کنند آن‌ها به بهانه اینکه بند ۲۴۰ پزشک ندارد ( آنموقع بند ۲۴۰ فاقد پزشک و بهداری بود و بیماران را برای معاینه به یند ۲۰۹ می بردند) از رسیدگی پزشکی طفره می رفتند."

 

او در تشریح بخشی از سناریوی بازجوها گفت: " ... سناریویی نوشته بودند و حسب سناریوی آن‌ها بنده باید در مورد مسائل بهینه سازی مصرف سوخت علیه هاشمی و خودم اقرار می نمودم و این کار را با شکنجه از من طلب می کردند. یکی از بازجویان بارها گلوی مرا می فشرد، در حدی که بیهوش می شدم و با کتک و لگد مرا شکنجه می نمود."

 

کرمی در همین زمینه همچنین به فروکردن سرش در چاه توالت برای بیست بار متوالی اشاره می کند و می گوید پس از این اتفاق بوده که ناگزیر از پذیرش درخواست بازجویان برای اعتراف شده است. او موارد متعدد دیگری از آزارهای جسمی ، جنسی و روحی خود را نیز در نامه اش خطاب به دادستان تهران ذکر کرده و در بیان رفتارهای بازجویان گفته که آنها با" تحقیر بنده از طریق تراشیدن ریشم و نگهداری سیبیل هایم و تشبیه کردن بنده به هنرپیشه های فیلم‌های سینمایی خارجی اقدام به خندیدن و تحقیر کردن دسته‌جمعی" می کردند. با " قطع کردن مکرر تلفن هایم در حین تماس با خانواده باعث  شکنجه روحی خودم و خانواده‌ام می شدند. اعلام می کردند که هاشمی منتظری دوم است و تو هم سید مهدی هاشمی هستی و باید اعدام شوی و وعده اعدام هاشمی به دستور مقام معظم رهبری صادر شده است" و علاوه بر این "در تمام دورانی که بنده در ۲۴۰ بودم در انفرادی که چهار ماه نیم طول کشید، آن‌ها مرا از دیدن پزشک محروم کردند، در حالی که بنده بیماری قلبی دارم و از گذشته تحت نظر پزشک بودم ، بیش از پانزده بار در مدت زندان در حین بازجویی ها و پس از آن بی‌هوش شدم که محل تأمل جدی است."

 

کرمی اکنون و در بازگشت دوباره به اوین نیز با تضییقات فراوانی روبروست. بر اساس گزارش ها در روز 22 شهریور ممانعت وی از زدن پابند باعث شده که مسوولان اوین مانع از انتقال وی به بیمارستان شوند. این در حالی است که او طبق نظر پزشکان نیاز به آنژیو گرافی دارد و در مدت مرخصی خود نیز به دلیل وضع وخیم سلامت چند روزی در سی سی یو بستری بود.

ادامه دارد

0 comments:

ارسال یک نظر