جرس در طول یک سال گذشته با مادران زیادی گفتگو کرده است که فرزندانشان به عنوان زندانیان بی ملاقاتی و دربندان بی مرخصی، از ابتدایی ترین حقوق قانونی خود در اوین محروم بوده اند اما این نخستین بار است که یک مادر از رنج دیگری سخن می گوید که تقریبا هیچ یک از زندانیان در ایران این امر را تجربه نکرده اند و حداقل از مکالمات تلفنی با دربندان خود بی بهره نمانده اند.
این گفته های مادر سارا شرود همان کوهنورد زندانی است که مقامات جمهوری اسلامی با تدارک یک ملاقات ویژه، در یکی از هتل های مجلل ایران و پخش آن از شبکه های سراسری و به خصوص شبکه انگلیسی زبان پرس تی وی بکرات سعی داشتند نشان دهند که رفتار ایران با خانواده های زندانیان کاملا مهروزانه و مثبت است.
شین باور، جاشوا فتال و سارا شرود مرداد سال گذشته به منطقه مرزی کردستان عراق رفته بودند که پس از ورود به خاک ایران بازداشت شدند و در طی این یک سال تنها تماس خانواده های این زندانیان، یک مکالمه تلفنی کوتاه و دیدار دو روزه آنها با فرزندان شان در تهران بوده است.
با نورا شرود، مادر سارا در یکی از کافه های لندن قرار مصاحبه گذاشته ام که در تمام طول مصاحبه هرگاه نام سارا را به زبان می آورد از او به عنوان یک « دختر کوچولو» یاد می کند که قربانی روابط تیره و تار ایران و آمریکا شده است و اینک هر دو کشور به او و دو دوست دیگرش که در ایران زندانی هستند به عنوان ابزارهای سیاسی برای پیشبرد اهداف خود نگاه می کنند.
او آمریکایی بودن را برای دختر دربند خود هیچ امتیازی نمی داند و می گوید ای کاش من هم مثل مادران ایرانی که حداقل صدای فرزندان در بند خودشان را در هفته چند بار از خطوط تلفنی می شنوند، می توانستم از همین حقوق ساده برخوردار می شدم. و این جمله ای است که وقتی نمایش ملاقات ویژه مادران کوهنوردان آمریکایی با این سه آمریکایی دربند از تلوزیون ایران پخش شده بود برخی از مادران زندانیان ایرانی نیز آرزو کرده بودند که ای کاش آنها نیز همانند مادران آمریکایی می توانستند با فرزندان خود بعد از چندین ماه ملاقات داشته باشند.
گفتگوی کامل جرس با نورا شرود، پیرامون شرایط سفر دو روزه مادران آمریکایی به ایران و دشواری های یک سال انفرادی دختر ۳۱ ساله وی سارا شرود در پی می آید:
خانم شرود، اولین بار خبر بازداشت سارا و دوستانش را چه کسی به شما داد و چه حالی داشتید وقتی نام ایران را به عنوان کشور بازداشت کننده دخترتان شنیدید؟
برای پیاده روی رفته بودم کنار رودخانه اوکلند که از طریق تلفن وقتی خبر را شنیدم، چنان شوک آور بود که اصلا آن لحظه نمی دانستم باید چکار بکنم. وقتی شنیدم در ایران بازداشت شد، هی به خودم می گفتم باید بروم از نزدیک ترین آژانس هواپیمایی بلیط پرواز به ایران را تهیه کنم. باید بروم بچه ام را نجات دهم. هر مادری می داند که این خبر چقدر می تواند تکان دهنده باشد خصوصا وقتی یک کشور دیگری دخترت را دستگیر کرده باشد. آن روز خیلی شرایط سختی داشتم که هیچ وقت فراموش نمی کنم. تنها چیزی که به عنوان یک مادر فکر می کردم همین بود که به ایران بروم ولی خب، نمی شد، نگران بودم.
در ایران معمولا تا مدتی به خانواده ها خبر نمی دهند که زندانی کجا نگهداری می شود و جرمش چیست شما کی مطلع شدید جرم سارا و دوستانش چیست و در کجا نگهداری می شوند؟
ما هم بعد از چندین روز که به همه جا زنگ زدیم تازه مطلع شدیم که آنها را در تهران نگهداری می کنند اما هنوز هم مشخص نیست که واقعا جرم شان چیست، چون وقتی بچه ها را در تهران دیدیم، شان دوست پسر سارا که قرار است داماد آینده من هم باشد، می گفت: وقتی دستگیرشان کردند، آنها اصلا در خاک ایران نبودند.
پیش از آنکه در مورد سفرتان به ایران بپرسم ممکن است توضیح دهید پیش از سفر، بی خبری از دخترتان بر شما چگونه گذشت؟
فکر می کردم این خیلی طبیعی است که اجازه دهند حداقل من با دخترم حرف بزنم اما تا ده ماه این اجازه را ندادند و بعد از ده ماه من فقط یک مکالمه کوتاه تلفنی داشتم. خیلی سخت بود خیلی سخت. تصمیم گرفته بودم هر روز یک نامه برایش بنویسم. یعنی حتی یک روز هم نبود که من برایش ایمیل نفرستم.
ولی زندانیان در ایران امکان دسترسی به اینترنت را ندارند.
برای همین من ایمیل ها را به سفارت سوییس در ایران می فرستادم و از آنها می خواستم که نامه هایم را به دخترم برسانند.
می توانم بپرسم از چه چیزهایی برای دخترتان می نوشتید و آیا اساسا نامه ها و حرف های شما را به سارا می رساندند؟
از سیصد و پنجاه و یک نامه ای که هر روزه برایش نوشته بودم فقط شصت تا را به دستش رساندند. من به عنوان یک مادر از همه اتفاقاتی که بر من می گذشت برایش می نوشتم، بارها نوشتم که مردم و دوستانش فراموشش نکردند، نوشتم حتی ایرانیان زیادی را هم دیده ایم که با ما ابراز همدردی کردند و از زندانی بودن او ناراحت هستند. از بس برایش نوشتم به زودی آزاد خواهی شد، دیگر از این کلمه « به زودی» خسته شدم و کم کم سعی کردم از اتفاقات روزمره برای دخترم بنویسم. از اینکه وقتی هر روز کنار رودخانه راه می روم، به یاد او هستم. این حق دخترم بود که در تمام دوران انفرادی حداقل بداند که مادرش او را فراموش نکرده است.
آیا در طول همین مدت سارا هم توانست جوابی برای نامه های شما ارسال کند؟
سارا می گفت به نامه هایم جواب داده است اما کسی جواب های او را به من نرساند. بچه ها می گفتند در زندان زیاد برای خانواده ها نامه نوشتند ولی نامه هیچ کدام از آنها به دست ما نرسید.
حالا اگر مایل هستید در مورد سفرتان به ایران در اردیبهشت ماه سال جاری بپرسم که چگونه شکل گرفت و آیا با هیچ یک از مقامات ایرانی هم موفق به دیدار شده اید؟
همه دیدار های ما از طریق وزارت خارجه ایران هماهنگ شد و ما خیلی مایل بودیم که با آقای احمدی نژاد و آقای لاریجانی رییس قوه قضایی دیدار کنیم اما به ما این فرصت را ندادند و تنها کسانی که اجازه دادند تا با آنها دیدار داشته باشیم دو نفر تحت عنوان «کارشناس پرونده» (بازجو) بوده اند.
چرا می خواستید با احمدی نژاد دیدار کنید؟
فکر می کنم فعلا تنها کسی است که این قدرت را دارد که بچه های ما را آزاد کند. احمدی نژاد گفته بود بیشترین تخفیف را در مورد بچه های ما قائل خواهند شد. خود آقای احمدی نژاد بچه دارد و حتما می داند ما چه رنجی می کشیم. وعده داده بود بچه های ما از شفقت اسلامی در زندان های جمهوری اسلامی بهره مند خواهند شد ولی الان یک سال است که ما شفقت و رحمتی ندیده ایم .
اشاره کردید که هماهنگی های شما از طریق وزارت خارجه بود. آیا موفق شدید با خود آقای متکی که وضعیت سه کوهنورد آمریکایی را در زندان های ایران خیلی خوب توصیف کرده بود، از نزدیک دیداری داشته باشید؟
هم آقای متکی و هم آقای لاریجانی ، رییس قوه قضاییه گفته بودند وضعیت بچه های ما در زندان خیلی خوب است ولی واقعیت چیز دیگری است که ما موفق هم نشدیم تا با آنها دیدار کنیم تا از نزدیک به آنها بگوییم وضعیت بچه های ما چقدر سخت است. فکر می کنم دختر من تنها کسی است همه دوران بازداشت یک ساله اش را در یک سلول انفرادی به سر می برد و هنوز تکلیف پرونده او و دوستانش هم معلوم نیست. یعنی از شهریور تا کنون حتی یک بار هم بازجویی نشده اند و دادگاه شان را هم تشکیل نداده اند.
در تمام این یک سال که دختر شما در سلول انفرادی است آیا از طریق وکیل ایشان هم پیگیر این وضعیت بوده اید؟
بله. از طریق آقای شفیعی، وکیلی که خودشان برای بچه ها در نظر گرفته اند پیگیر بوده ایم ولی پاسخی نگرفته ایم. دخترم به آنها التماس کرده است که حداقل یک هم صحبت برای او در سلول در نظر گرفته شود تا از تنهایی در بیاید. یک سال تنها در یک سلول حبس کشیدن خیلی سخت است و بر اساس کنوانسیون حقوق بشر سازمان ملل سلول انفرادی به معنی شکنجه زندانی محسوب می شود. دلیلی که می آورند این است که کسی انگلیسی بلند نیست و نمی تواند هم صحبت سارا باشد ولی همه می دانند که الان در ایران دانشجویانی در زندان هستند که انگلیسی بلد هستند. با این همه دخترم به آنها گفت اگر رضایت دهند او را از انفرادی خارج کنند با زبان اشاره هم می شود با آدم های دیگر حرف زد.
شما وقتی وارد فرودگاه ایران شدید دو نکته جلب توجه کرد. اشکالی ندارد در مورد نحوه حجاب شما و چگونگی مصاحبه پرس تی وی از شما بپرسم که ظاهرا در تمام مدت حضورتان در ایران، خبرنگاران این شبکه شما را همراهی می کردند؟
نحوه حجاب ما ( استفاده از مقنعه و چادر) حتی خبرنگار پرس تی وی را هم خیلی عصبانی کرده بود و به ما گفتند چرا این شکلی آمدید. ما هم گفتیم می خواستیم به قوانین جمهوری اسلامی احترام بگذاریم. نگران بچه های مان بودیم و هیچ بهانه ای هم نمی خواستیم وجود داشته باشد.
پس از قبل در مورد نحوه پوشش زنان ایران مطلع بودید؟
بله ولی مغازه ایرانی در شهر ما نبود. برای همین از یک مغازه اسلامی آن چادر ها و مقنعه ها را تهیه کرده بودیم. نکته جالب این بود که خبرنگار پرس تی وی وقتی ما را دید گفت چرا این شکلی لباس پوشیدید. هرچند وقتی خودشان در یک جلسه دیگری که برای ما تدارک دیده بودند، حضور داشت و شاهد بودند که زنان ایرانی دیگری هم درست عین ما تمام بدن خود را به همان شکل پوشانده بودند.
این زنان چه کسانی بودند؟
مقامات ایرانی جلسه ای را تدارک دیدند تا ما زنان و خانواده پنج دیپلمات ایرانی که در اربیل دستگیر شده اند را ملاقات کنیم آنها وقتی وارد اتاق شدند، سر تا پای شان را درست مثل لباس های لحظه ورود ما به ایران، پوشانده بودند، اما خبرنگار پرس تی وی در مورد آنها چیزی نگفت و از ما سوال کرد شما با شنیدن دردهای این خانواده ها چه حسی دارید. ما با آنها احساس همدردی کردیم و آنها هم حتی نسبت به زندانی بودن بچه های ما ابراز همدردی کردند.
اما احیانا پیش نیامد که خانواده های ایرانیانی که در خود ایران زندانی هستند را در طول اقامت تان ببینید ، یا بعنوان مثال آیا زندان اوین، محل بازداشت دخترتان را از نزدیک دیده اید؟
نه . اصلا. فکر می کنم نمی خواستند ما خیلی چیزها را ببینیم و تصویر بدی داشته باشیم. ما دلمان می خواست جای نگهداری بچه هایمان را ببینیم اما دولت ایران نمی خواست تصویر بدی نشان دهد و برای همین در یک هتل قرار ملاقات تنظیم کرده بودند که میز های پر از میوه و گل به چشم می آمد و ما در حالی جدا شدیم که می دانستیم بچه های ما به زندان بر می گردند.
خبرنگاران دیگری را هم در مدت اقامت تان ملاقات نکردید؟
به ایران که رسیدیم به ما گفتند پیش از هر گونه کار خبری اول باید با پرس تی وی گفتگوی اختصاصی انجام دهید. ما هرجا می رفتیم خبرنگار پرس تی وی هم با ما می آمد. حتی در ملاقات چهار ساعته روز اول ما، باز هم همان خبرنگار همیشه در اتاق بود و بعد فردای آن روز که ملاقات آخری را به ما داده بودند باز هم خبرنگار پرس تی وی حضور داشت و ما هیچگاه نتوانستیم با بچه های مان ملاقات خصوصی داشته باشیم. برای ما همان ملاقات دو روزه هم سخت ترین روزها بود به این دلیل که ترک کردن بچه ها برای مان اصلا راحت نبود.
آیا سارا به شما نگفت که اوقات خود را در سلول انفرادی چگونه می گذراند؟
بیست و سه ساعت در شبانه روز تنها است و روزی یک ساعت به او اجازه می دهند «شان» دوست پسرش و «جاش» دوست دیگرش را ببیند. حتی کتاب هایی که برایش فرستادیم را به او نمی دهند و او نمی داند باید چگونه خودش را سرگرم کند. بچه های ما خوره کتاب بودند . می گفتند به آنها قرآن به زبان انگلیسی و ده تا کتاب در مورد اسلام هم به آنها داده اند. سارا می گفت یک گوشه کوچکی در سلول درست کرده است که عکس هایی که از اعضای خانواده با خود برده بود را روی آن گذاشته است و گاهی وقتی از پنجره برگی به سلول بیاید و یا در هواخوری برگی از روی زمین پیدا کند می برد همان گوشه می چیند.
وضعیت سلامتی سارا چگونه است؟
سارا چندین سال است تحت مداوای پزشکی قرار دارد به این دلیل که احتمال ابتلا به سرطان رحم در او بالا است برای همین هر سه ماه باید تست سرطان می داد اما در طول یک سال فقط یک بار این تست را انجام داد که جوابش را نه به خود او گفته بودند و نه به ما. یعنی ما حتی به عنوان خانواده اصلا نمی دانیم که الان وضعیت سلامتی بچه های ما چگونه است. شاید مادران ایرانی حداقل باخبر می شوند که مثلا فرزندان شان بیمار هستند یا نیاز به مراقبت های پزشکی در زندان دارند اما ما همین را هم نمی دانیم.
شاید به جز پرس تی وی تا کنون با هیچ رسانه ایرانی مصاحبه نکرده اید چه حرفی برای مردم ایران و مخاطبان فارسی زبانی که این مصاحبه را می خوانند دارید؟
دخترم دلش می خواست مردم ایران بدانند که او و دوستانش مخالف سیاست های جنگ طلبانه علیه ایران بودند و همیشه ایران و کشورهای دیگر خاورمیانه را عاشقانه دوست داشتند. سارا و دوستانش ده سال بود که از فعالان سرسخت مخالف سیاست جنگ طلبانه آمریکا در خاورمیانه بودند و همچنین سارا و شان جز مخالفین تبعیض نژادی در اسراییل نیز بوده و مدت های زیادی را در اردوگاه های فلسطینی در سوریه و لبنان به سر برده اند و سارا به بچه ها آموزش زبان می داد. از دوستان نزدیک راشل کوری بودند که چندین سال پیش توسط بولدوزرهای ارتش اسراییل کشته شده بود و پرونده های آنها کاملا برای دنیا شفاف است. بچه های ما هرگز فکر نمی کردند روزی در کشوری که این همه عاشق مردمش بودند، زندانی شوند تنها به این دلیل که دولتمردان ایران و آمریکا به بچه های ما فقط به عنوان سکه های با ارزشی نگاه می کنند تا معادلات سیاسی خودشان را با آنها رقم بزنند. من هم یک مادر هستم مثل همه مادران دیگر دلم برای به آغوش کشیدن دخترم تنگ می شود، دلم برای دیدن صورتش تنگ می شود، دلم برای شنیدن صدای دخترم تنگ می شود، من اصلا توقع ندارم قوانین آمریکا در مورد بچه های ما که در ایران زندانی هستند، رعایت شود اما توقع دارم همان قوانین جمهوری اسلامی در مورد یک دختر جوان بیگناه رعایت شود تا حداقل از حق تلفن و حق نامه دادن به خانواده اش محروم نماند.
به عنوان آخرین سوال اگر سارا آزاد شود آیا با این خاطره بدی که از جمهوری اسلامی در ذهن دارد ممکن است بخواهد روزی به ایران سفر کند؟
سارا می گفت اگر آزاد شود، دلش می خواهد در شرایط متفاوت دیگری، آزادانه به ایران سفر کند.
0 comments:
ارسال یک نظر