اسب تروا – اسب ترکمن

ضد کودتا -


 
موقعیت پیچیده است. اما درک کردنش سخت نیست. کودتا در 22 خرداد 1388
اتفاق افتاد، اما این کودتا از نوع ضربتی و متعارف نبود. اشتباه بسیار
بزرگ گروه حاکمی بود که برای رسیدن به حکومت و منافعی که دارند، سالها
زحمت کشیده بودند و امانت هایی را که مردم به آنها سپرده بودند، به قول
خودشان سنگر به سنگر تسخیر و مصادره کرده بودند. نامه های تهدید آمیز
فرماندهان سپاه در دوره خاتمی را به یاد بیاورید.

 
این کودتا ادامه همان خطابه های خونبار، توقیف های فله ای رسانه ها و
ترورهای زنجیره ای و کشتن و شکنجه و زندانی و ممنوع الفعالیت کردن و
تبعید نویسندگان و روزنامه نگاران و روشنفکرانی بود که انرژی آنها باید
صرف نقد و سازندگی در کشور می شد.

 
وقتی اتفاق افتاد، بدیهی است که در شرایطی که همه رسانه ها و کانال های
ارتباطی در داخل به تسخیر کودتاچیان درآمده و بر روی خارجی ها پارازیت یا
صافی انداخته می شود، چشم و گوش مردم به سوی ایرانیانی چرخید که در نتیجه
مقدمات کودتا طی سالیان، الان در خارج از کشور هستند و به امکانات رسانه
ای پایداری دسترسی دارند.

 
ایرانیان سبز در خارج از کشور همگی به نوعی در این نوع کمک که از دستشان
بر می آید نهایت تلاش خود را می کنند و نتیجه آن شده که توجه بسیاری از
مردم و دولتهای جهان را به رویدادها و خواستهای مردم ایران جلب کرده اند.
صد البته که در این میان اعتبار کانالهای مردمیتر و در عین حال معروفتر
مثل هنرمندان و روزنامه نگاران و فعالان سیاسی تبعید شده، بیشتر است.

 
دولت کودتاچی و دروغگو برای ایجاد شکاف و دور کردن ایرانیان خارج با آن
امکانات و ایرانیان داخل با آن گرفتاریها از هم، از کوچکترین بهانه ها
استفاده می کند. یادمان نرفته است که همین دولتی که نظامیان و بسیجیان را
برای سرکوب مردم در مقابل آنها صف کرد، کشته شدن معترضان را به خود
معترضان و رهبران آنها و حتی خود مقتولان(!) و هماهنگ شدنشان با رسانه
های "استکباری" نسبت داد.

 
پس دور از انتظار نبود و نیست که نتیجه کشته شدن هر معترض ساکتی را مثلا
به  طنزها یا ویدئوفیلمها و فیلمنامه هابی افرادی یا سایت جرس و
گردانندگان و نویسندگان آن یا دیگرانی از این قبیل نسبت دهند.

 
از این رو بود که هر کدام از این افراد، بعد از مشاهده شگفتی انگیز
میزان سبعیت حکومت کودتا در هشت ماه گذشته، در توصیه های خود برای
راهپیمایی روز 22 بهمن، سعی کردند که تظاهرکنندگان سبز هر چقدر ممکن است،
جانب احتیاط بیشتری را رعایت کنند. این به صورت عمومی طبیعی است که هیچ
کدام از ما سبزها خواهان آسیب دیدن دیگران نیست و حتی در مواقع عصبانیت
گروهی از سبزها، به یاری سرکوبگران می شتابیم تا هم جنبش و پیامش را
انتقال دهیم و هم نیروی کودتاچیان را نه نابود که از آن خود کنیم. چه
برسد به خارج نشینان که گاه حتی رویشان نمی شود به معترضانی که جانشان را
بر کف می گذارند و به خیابانها می روند، بگویند "خسته نباشید!" که مبادا
این طور تعبیر شود که خودشان در جای امن نشسته اند و بقیه را به جلو رفتن
تشویق می کنند.

 
استراتژی "حضور با رعایت حداکثر شرط احتیاط" تا بدانجا پیش رفت که مطرح
شد سبزها بدون نماد قابل شناسایی و حتی با ظاهری "موجه" در راهپیمایی 22
بهمن شرکت کنند و یکدیگر را بدون این نمادها شناسایی کنند و خود را به رخ
خبرنگاران خارجی و تصویربرداران صدا و سیمای کودتا بکشند. در این داستان
از انقلاب ضربتی رومانی علیه چاوشسکو، دیکتاتور این کشور مثال آورده شد
که بیست سال پیش مردم در سخنرانی رسمی او و با عکس ها و شعارهای دلپسند
خودش مشغول گوش دادن بودند، اما ناگهان او را هو کردند و به کاخش هجوم
بردند...

 
اما ظاهرا به دلیل همین استراتژی که به "اسب تروا" معروف شد، در روز 22
بهمن سبزها نتوانستند خود را شناسایی کنند و نه تنها آنگونه که حقشان بود
شعارهایشان را ندادند، بلکه مقداری از تصویرهای خود را به کودتاچیان
باختند.

 
گویا این استراتژی با توجه به انتظار بالایی که سلحشوران جنبش سبز داشته
اند، در نگاه اول نتیجه دلخواهشان را نداده و از آن سرخورده و ناراضی
هستند و بانیان آن را شماتت می کنند. بدون آن که به رسیدن پیام به
کودتاچیان و کشته ندادن سبزها اشاره ای بکنند. بدون آنکه بگویند همین عرض
اندام امروز نتیجه اش را در چانه زنی های بالا نشان خواهد داد.

 
جنبش سبز در هشت ماه گذشته هزینه های زیادی داده اما دستاوردهای فراوانی
داشته که بیشتر آن را علی رغم بی تابیهای مقطعی، مدیون خونسردی و اعتماد
به نفس خود بوده است.

 
به نظر نگارنده جنبش سبز به خونسردی بیشتری نیاز دارد به طوری که با
کمترین هزینه، خون دیکتاتور را در رگهایش منجمد کند. فرض کنید اگر بدانیم
شیشه عمر یک دیو کجا است، آیا باز هم دیو را از خواب بیدار می کنیم و فقط
به خاطر "هیجان انگیز" بودن مبارزه با دیو، با او دست به گریبان می شویم؟
معلوم است که این کار نابخردی است. عاقلانه ترین کار شکستن شیشه، قطع
کردن سیم برق یا لوله تغذیه یا ضربه زدن به هر نقطه اتکا و ضعفی است که
دارد.

 
اتفاقا نمایش 22 بهمن نقطه ضعف سبزها را در درنگ کردن برای زدن ضربه آخر
به خودشان نشان داد. آنها در عین حالی که می دانستند اکثریتند و همان
مردمی هستند که در 25 خرداد همان خیابانها را پر کرده بودند، بدون نماد
نمی توانستند یکدیگر را بشناسند و از هم آرمانی یکدیگر یقین حاصل کنند.
ضعف فقط در ناهماهنگی و بی برنامگی برای بعد از اقدام است. حتی آنهایی که
سودای تسخیر صدا و سیما را دارند، (تقصیری ندارند، از انقلاب فقط قسمت
آخر مبارزات صد ساله مشروطه خواهی ملت، یعنی ده روز آخر انقلاب 57 را به
خاطر دارند)، نمی دانند که بعد از آن چه اتفاقی ممکن است بیافتد و آنها
چه کار باید بکنند. هیچ چاهی برای مناری که می خواهند بدزدند، نکنده اند.

 
هم وطنان و هم جنبشیهای عزیز! تسخیر و پارازیت انداختن کار کودتاچیها
است. ما باید برنامه ده ساله اول و دوم بعد از کودتا را بریزیم و بچه
هایمان را در جهتش تربیت و آماده کنیم.

عده ای حتی در داخل جنبش فکر می کنند که دموکراسی بهشت است و وقتی به آن
برسند، می شود خورد و خوابید و آسوده بود. نه عزیزان. دموکراسی یعنی
پذیرفتن مسوولیت. اگر در نظام دیکتاتوری یک نفر آن قدر جسور یا نادان است
که مسوولیت حکم قتل قانونی (اعدام) و غیرقانونی (ترور) مردم را بر عهده
می گیرد، در نظام دموکراتیک، تک تک افراد واجد شرایط رای دادن، مسوول هر
اتفاقی می شوند که در کشورشان می افتد. آیا ما حاضریم مسوولیت تربیت شدن
قاتلان نداها و سهرابها را گردن بگیریم؟ آیا حاضریم مسوولیت خون ندا و
سهراب را گردن بگیریم؟ آیا حاضریم مسوولیت غفلتهای زمان قتل عام زندانیان
سیاسی در سال 67 را گردن بگیریم؟ آیا حاضریم مسوولیت غفلتهای زمان حصر
آیت الله منتظری را گردن بگیریم؟ در نظامهای دموکراتیکی که حکم اعدام از
احکام جزایی خود لغو شده، به دلیل امکان و احتمال وقوع اشتباهات انسانی
است که ممکن است در روند دادرسی و ارائه مدرک و شهادت شاهدان رخ بدهد و
به قیمت جان یک انسان بی گناه تمام شود. و مردم در این گونه نظامها نمی
خواهند که از چنین اتفاق ناگواری یک عمر عذاب وجدان بگیرند...

پیشنهاد می کنم کمی به تصاویر مردم "هیجانزده" انقلاب 57 نگاه کنید. آیا
دلمان به حال زنی که "به جرم" خدمتکاری در کاخ شاه، در خیابانها گردانده
می شود، نمی سوزد؟...

خلاصه، خارج نشینانی که جنبش سبز را از طریق رسانه ای و راهنمایی هایی از
دور یاری می کنند، با توجه به این که تجربیات زیادی از انقلاب 57 دارند،
نخواستند این عذاب وجدان ابدی را به جان بخرند و مردم را از دور به مسلخ
بفرستند... آنها نه حق دارند و نه به خود اجازه می دهند که برای مردم و
جنبش سبز تعیین تکلیف کنند. آنها صرفا نکات احتیاطی را یادآوری کردند...
در غیر این صورت اگر فقط یک نفر هم قصد تسخیر صدا و سیما را داشته باشد،
غیر از حراست آنجا کسی نمی تواند جلویش را بگیرد...

 
لُبّ کلام این که حتی اگر از نتیجه نمایش سبز 22 بهمن راضی نشده باشید،
چه از اسم اسب تروا خوشمان بیاید، چه نیاید، در روزی نزدیک، حکومت کودتا
دقیقا در لحظه ای که مست غرور و شادمانی است، غافلگیر خواهد شد. طوری که
حتی شاید ضربه ای که می خورد لزوما از  جانب جنبش سبز و هماهنگی آن
نباشد. وقتی چنین شد، خواه اسمش را اسب ترکمن بگذارید که هم چابک و زیبا
و سرکش است، هم وطنی است...

0 comments:

ارسال یک نظر