دیوارنویسی ۲۲بهمن - ۱۱

چند تا ماشین، بوق می‌زدن. چند تا جوون توی یه ماشین داشتند می‌رقصیدند. یه موتوری، تک چرخ می‌زد... یاد قبل از انتخابات افتادم. اخه بازی دربی (استقلال-پیروزی) بود انگار... رفتم توی مرکز خرید بزرگ. تا تونستم ازین پوستر برچسبی‌ها چسبوندم. بچه‌های پاساژ از مغازه‌هاشون اومده بودن بیرون، در مورد کریم باقری حرف می‌زدند... می‌گفتن پسرش اندازه طالب‌لو ه و می‌خندیدن. من که حالیم نمی‌شه ولی خب منم می‌خندیدم باهاشون. این رو پرینت کرده بود یکی شون، زده بود پشت شیشه ش: «نه فسقلی نه قلقلی، فقط کریم باقری». کلی ذوق کرده بود. یه همچین چیزی.

منم داشتم ازین‌ها می‌چسبوندم...


...یکی شون اومد کند. باورم نشد. فکر کردم خوشش اومده ازش. می خواد نگه داره. بعد اما پاره ش کرد. دوستاش ندیدند. فکر کن. رفتم کاغذ برچسبی خریدم. پرینت کردم. دست‌بند ش رو با ماژیک سبز کردم. گوشه‌ ش رو با تیغ بریدم که راحت چسب ش کنده شه. کلی پیاده‌روی کردم. با ترس چسبوندم. ۲ دقیقه هم نشد. واستاده بودم یکی رد بشه، عکس بگیرم. به حرفاشون گوش می‌دادم و باهاشون می‌خندیدم. بعد اومد کند. جوون بود. ولی من حس کردم یه پیرمرد ه که توی حجره با چرتکه ش نشسته...




خواستم فقط نشون بدم که روی ستون به جای افقی نوشتن، بهتره عمودی بنویسید.


«سبز بمان»، روی این ستون‌هایی که می‌ذارن موتور رد نشه. همه جا می‌شه نوشت. اگه ما واقعن بی‌شماریم، این کار باید جواب بده. نیازی نیست حتمن با اسپری یه شعار دو متری بنویسیم.






وقتی تعداد پله‌ها زیاد باشه (مثل اینجا)، دیواره‌ی پله جای مناسبی ه، و قشنگ هم توی دید ه.


ماژیکی که سفید بنویسه داریم؟ چرا نداریم؟


«احمدی رو بشورش» :)، کنار یه شیر آب. این شعار رو اون اوایل می‌گفتند: «پلیس ضد شورش، احمدی رو بشورش».

0 comments:

ارسال یک نظر