ابراهيم نبوي
e.nabavi(at)roozonline(dot)com
آیت الله خمینی سی سال قبل گفته بود: «بسیج بیست میلیونی محافظ انقلاب خواهد بود.» با گذشت سی سال ارتش بیست میلیونی آیت الله تشکیل نشد، اما براساس آنچه سازمانهای دولتی ایران اعلام کردند، 27 درصد مردم ایران از اینترنت استفاده می کنند، یعنی بیست میلیون نفر از جمعیت هفتاد میلیونی ایران فعلاً دسترسی به اینترنت دارند. بیست میلیون نفر رقمی تعیین کننده برای سرنوشت سیاسی ایران است، و این اتفاقی است که در جنبش سبز به وجود آمد. اگرچه آرزوهای آیت الله برآورده نشد، اما ارتش بیست میلیونی کاربران اینترنتی برای تغییر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران به وجود آمد.
چهارماه قبل از انتخابات من طی مقاله ای با عنوان «ما بی شماریم» به عنوان یک نویسنده، از طبقه متوسط دعوت کردم برای یک مبارزه واقعی انتخاباتی به صحنه بیایند. شعار «ما بی شماریم» بعداً در یک اثر گرافیکی توسط رئیس جمهور، میرحسین موسوی نقاشی شد و تابلوی آن بارها در دست معترضانی که هفت ماه است در خیابانهای سراسر ایران تلاش می کنند، به دست گرفته شده است. شعار بچههای اینترنت این بود، ما بی شماریم و چون بی شماریم حق بی شماری داریم و حق مان را می خواهیم.
من می خواهم بگویم که اگر اینترنت نبود، ما چه کارها را در جنبش سبز نمی توانستیم بکنیم و اینترنت چه کمک بزرگی به جنبش سبز کرده است. فرض کنیم جنبش سبز در سه رده رهبری می شود:
رده اول: چهرههای شاخص آن در داخل (کروبی، موسوی و خاتمی) و برخی افراد در خارج از ایران که سر جمع به ده نفر نمی رسند و نقش مهمی در تصمیم گیریهای جنبش سبز دارند. آنان جهت حرکت جنبش سبز را تعیین می کنند.
رده دوم: گروهی در حدود هزار نفرند که بخش اعظم آنان در ایران و بخشی اندک بیرون ایران زندگی می کنند. آنان که عمدتاً فعالان سیاسی هستند، گروه مرجع هستند و اعتبار و مشروعیت جنبش تا حدی توسط آنان تعیین می شود. آنان در تصمیم گیری و سازماندهی افراد نقش موثری دارند، اگر چه حداقل هفتاد درصد فعالان داخل (بیش از 300 نفر) از همان اولین روزهای پس از انتخابات زندانیاند.
رده سوم: جمعی بالغ بر صدهزار نفر، چهرههای اجرایی جنبش اصلاحات هستند، آنها را کسی نمی شناسد. رهبران جنبش سبز آنان هستند. آنها کسانی هستند که کار رسانهای جنبش سبز را با قدرتی فراگیر اداره می کنند، جنگ روانی را علیه حکومت سازمان می دهند، نیروهای اجرایی داخل و خارج را برای اعتراضات برنامه ریزی می کنند، پوسترها را طراحی می کنند، کمک مالی می دهند، در همه جا می نویسند و دهها هزار وبلاگ و وب سایت و Mailing List و اجتماعات مجازی سبز را اداره می کنند. آنها در بخش اعظم کامیونیتی های وب 2 مانند فیس بوک، تویتر و بالاترین حضور دارند و سربازان اصلی یا در حقیقت سواره نظام جنبش سبز هستند، آنها در تمام جهان و ایران حضور دارند. آنها، ما هستیم. ما در هفت ماه گذشته، همه چیز را تغییر دادیم. اگر بپرسید چگونه، به موارد زیر اشاره خواهم کرد:
1) رابطه بیش از صدهزار فعال سیاسی ایرانی بیرون ایران با همدیگر و با ایرانیان داخل قطع بود و این دو گروه داخلیها، و خارجیها، اکثراً با هم قهر بودند و سیاست امنیتی حکومت قهر نگه داشتن داخلیها و خارجیها بود. جنبش سبز میان ایرانیان سراسر جهان و ایرانیان سراسر ایران ارتباط برقرار کرد، بسیاری از سوء تفاهمها را از بین برد، بسیاری تردیدها و کج فهمیها را کنار زد و اتحادی بزرگ میان ایرانیان بوجود آورد.
2) نام مستعار (Nickname) یکی از مهمترین جنبههای ارتباطی ما بود. امروز در میان سیاستمداران و نیروهای فرهنگی ایران، هزاران نفر هستند که نام مستعارشان شناختهتر از نام واقعی آنهاست. آنها با نام واقعی به خیابانهای شهر می روند و با نام مستعار دقیقترین اطلاعات را در اینترنت منتشر می کنند. آنها همه جا هستند. آنها تا قبل از انتخابات همگی از نام های عادیشان استفاده می کردند و دهها عکس شخصی در فیس بوک از خودشان و دوستان شان داشتند، اما با افزایش خطر نام همه آنها تغییر کرد، نام همه ندا ایرانی و سهراب شد. برای اعتراض به تقلب در انتخابات این شعار به تصویر همه تبدیل شد «رای من کجاست؟» همه سبز شدند. در مرگ برخی رهبران جنبش همه سیاه شدند و این همراهی و همسانی و همبستگی باعث قدرت بیشتر رسانه ای این افراد شد.
3) وجود صدها هزار رهبر که دائما در حال نقد اعضای مرکزیت و رهبران جنبش بودند، خواستههای عمومی افراد را به صورت شعارهای اصلی جنبش درآورد و در حقیقت آن صد هزار نفر بودند که آن رهبری کوچک و رده اول را اداره می کردند. به همین دلیل برای اولین بار رهبری دموکراتیک در یک جنبش ایرانی به طوری کاملاً طبیعی جایگزین سانترالیزم شد.
4) سرعت: اینترنت سرعت و قدرت ما را دهها برابر کرد. ما در زمانی حداکثر چهار ساعت می توانستیم و می توانیم هر نوشته و طرح و تصویری را از هر جای جهان، به روستاهای دورافتاده و شهرهای کوچک ایران منتقل کنیم و آنها را به صورت نشریه کاغذی، پیامهای موبایلی و بلوتوث در اختیار میلیونها شهروندی که دسترسی به اینترنت ندارند، قرار دهیم. از آن سو، سرعت انتشار خبر و تصویر بسیار بالاست، صدها هزار دوربین موبایلی و دوربین کوچک تصاویر تظاهرات مردم را در زمانی کمتر از یک ساعت بعد از وقوع حادثه از همه جای ایران، به سراسر جهان می رساند. و یکی از مهمترین دلایل موفقیت جنبش سبز در انتشار سریع خبرهای آن است.
5) فراوانی نویسندگان باعث شد تا تجربه ایرانیان بیرون مرز، مثلاً کسانی که در آمریکا دورههای آموزشی کمپین اوباما را دیده بودند، یا در احزاب اروپایی سابقه کار داشتند، یا تجربه نسل اول انقلاب را داشتند در کنار نسل جدید جوانان ایرانی قرار بگیرد که خیابانهای امروز ایران را خیلی خوب می شناسند. روحانیون قم و مشهد و دانشجویان بوستون و آکسفورد، در اجتماعات اینترنتی در کنار هم قرار گرفتند و در اثر این تلاش و کوشش و گفتگوی عظیم، روشی ایرانی برای اعتراض بوجود آمد. ما بارها اشتباه کردیم و بارها اشتباهاتمان را اصلاح کردیم. و در نتیجه توانستیم قدرت رهبری جمعی در اینترنت را تجربه کنیم.
6) اینترنت هزینه سازماندهی را برای مردم داخل کشور بسیار کاهش داد. به گونهای بسیار منظم، اما ناشناخته و خودجوش، مسیر راهپیمایی در دهها شهر، با پوسترهای مناسب برای هر تظاهرات که معلوم نبود طراحان آن چه کسانی هستند، با شعارهای تعیین شده و مورد بحث قرار گرفته در اینترنت و برنامه ریزی زمان اعتراضات اتفاق افتاد. این اتفاقات در اینترنت و در اتاقهای چت روم، و با ای میلهای مختلف انجام می گرفت . به همین دلیل دیگر فشار بازجویان بر دستگیر شدگان اگر چه وجود داشت، اما بی دلیل بود. آنها با اشباح می جنگیدند. همه مردم با ای میل هایشان از برنامهها مطلع می شدند و همین موضوع باعث شد که جنبشی که بطور طبیعی و با محاسبههای حکومت باید یکی دو هفته بعد سرکوب می شد، هفت ماه بعد از آغاز آن در خرداد 88 امروز بسیار قدرتمندتر از روز اول است.
7) اینترنت بطور گسترده به حمایت از زندانیان تحت فشار، اعدامیها، کسانی که قرار بود سنگسار شوند، زندانیانی که ملاقاتشان با خانواده قطع شده بود، افراد مورد تجاوز، شکنجه شدهها و بسیاری از افراد تحت فشار، آمد و باعث شد بسیاری از زندانیان زودتر آزاد شوند، برخی احکام اعدام لغو شده یا موقتاً اجرا نشود، و حکم سنگسار جز در یک مورد متوقف شود. جنبش سبز حالا دیگر این پشتیبانی را فقط برای معترضین سبز نمی کند، بلکه از هر کسی که تحت فشار قرار گرفته باشد، حمایت می کند.
8) ارائه دهها تحلیل فنی و اجتماعی و سیاسی بعد از هر حرکت اعتراضی که بلافاصله بعد از پایان آن حرکتها به نقد و بررسی اعتراضات می پرداخت و آن را ارزیابی می کرد، علاوه بر آشکار کردن دروغهای حکومت، اشتباه سبزها را نیز اصلاح می کرد. وقتی سعید شریعتی تحت فشار اعلام کرد که اعترافاتش به خاطر شکنجه نیست و خودش در زندان به حقیقت پی برده است، ما بلافاصله یک ساعت پس از دادگاه عکس دندان شکسته سعید شریعتی را در کنار عکس قبل از زندان او منتشر کردیم تا معلوم شود که او در زندان مورد آزار جسمی بوده است. وقتی ابطحی، یکی از مهمترین رهبران زندانی جنبش در دادگاه و یک برنامه تلویزیونی اعتراف کرد و گفت که اشتباه کرده است، و اعلام کرد در زندان تحت هیچ فشاری نبوده است، ما با مقایسه دهها عکس قبل و بعد از زندان او را نشان دادیم و مردم دیدند که وی در مدتی کوتاه بیست کیلو از وزنش کم شده است. وقتی بازجویان ابطحی را مجبور کردند که در وبلاگش دروغ بنویسد، بسیاری از دوستان ابطحی وبلاگ او را تحت فشار قرار دادند و آن را متوقف کردند تا او از یک فشار سنگین رها شود. این روشها کمک بسیاری به تداوم جنبش سبز کرد. ما با انتشار عکس های تیراندازی توسط لباس شخصیها باعث شدیم که آنها حداقل از استفاده از سلاح گرم در خیابان کمتر استفاده کنند، ما جلوی جریان تجاوزها را گرفتیم، تا امکان داشت جلوی اعدامها را گرفتیم و مانع شکنجه زندانیان شدیم، و این فشار افکار عمومی ادامه خواهد یافت.
9) حکومت از هفت شبکه تلویزیونی، صدها شبکه رادیویی، صدها روزنامه و نشریه دولتی و هزاران وب سایت و وبلاگ استفاده می کند، تا سبزها را اغتشاشگران و آشوبگرانی وابسته به غرب، اسرائیل و آمریکا نشان دهد. آنها تصویری دروغین از جنبش مسالمت آمیز سبز به مردم نشان دادند، آنها مخالفانی که قبل از انتخابات دستگیر شده بودند و ربطی به جنبش سبز نداشتند، وادار کردند که در دادگاه و در تلویزیون اعتراف کنند که اتوبوسها را آتش زده اند و بسیجیها را کشته اند. آنها خبر از کشته شدن دهها بسیجی می دادند، اما هرگز نام و تصویر آنها را منتشر نکردند. در این میان اینترنت مهمترین رسانه ما بود. ما در اینترنت همه چیز را فاش کردیم، تصاویر حمله کنندگان و لباس شخصیها را منتشر کردیم، واقعیات را نوشتیم و صدها و هزاران فیلم از جنبش سبز ایران را پخش کردیم.
10) گرافیک تصویری یکی از مهمترین روشهای نشان دادن دروغهای حکومت بود. تبلیغاتچی های حکومت با فتوشاپ موشک به هوا می فرستادند و جمعیت ده هزار نفری حامیانشان را سیصد هزار نفر نشان می دادند. ما با مقایسه عکسهای اصلی و عکسهای ساخته شده نشان می دادیم که حکومت دروغ می گوید. حکومت در موارد متعددی مجبور به عقب نشینی در مقابل جنبش سبز شد و حرفش را پس گرفت و مجبور شد دروغش را تکرار نکند.
11) مهم ترین شعار وزارت اطلاعات در سی سال حکومت جمهوری اسلامی این بود «هر کاری می توانی بکنی، اما نه کار تشکیلاتی» این حکومت تشکیلات را به هر معنی؛ اعم از حزب، یا اجتماع، یا ان جی او، یا تشکلهای صنفی و کارگری و تشکلهای زنان زیر فشار قرار داد. اینترنت یکی از مهمترین کارکردها را در این زمینه برای ما داشت، ما انجمنهای خودمان را در فضای مجازی راه انداختیم، گروههای فرهنگی، سیاسی، هنری، مذهبی، اجتماعی با هر دیدگاهی و با هر نگرشی ایجاد شد و همین گروههاست که در مجموع جبهه سبز را تشکیل می دهد. اینترنت تا حد زیادی امکانات یک حزب را به ما داد. حزبهایی که از نظر حکومت ممنوع بودند. ما با هم حرف می زدیم، اعضا را جمع می کردیم، کمپین تبلیغاتی راه می انداختیم، شعار می ساختیم، پوستر و بیانیه و اطلاعیه تولید می کردیم، بحث می کردیم، بدون اینکه همدیگر را ببینیم یا بشناسیم. اینترنت این قدرت را به ما داد. اینترنت یک اجتماع آشفته و آرمان خواه را به ما داد و ما از آن تشکیلات درست کردیم. ما در فیس بوک، تویتر، بالاترین و بسیاری از سایتهای اینترنتی همدیگر را پیدا کردیم.
12) اینترنت یک فایده بزرگ دیگر نیز برای ما داشت. ما می توانستیم با رهبران جنبش بدون واسطه حرف بزنیم، آنها همه حرفهای ما را می خواندند. بسیاری از آنان در زمان آزادیشان، یا در خارج از ایران یا در داخل کشور می توانستند بنویسند. همسران رهبران جنبش وقتی به ملاقات آنان در زندان می رفتند، بلافاصله گزارش آن را در وبلاگهایشان منتشر می کردند. گمان نمی کنم گفتگویی که میان ایرانیان در جنبش سبز به مدت هفت ماه اتفاق افتاد، در هیچ جای جهان رخ داده باشد. صدها هزار تن با دهها هزار فکر با هم حرف زدند تا در مورد این جنبش و آینده ایران به توافق برسند.
13) مهم ترین سمبل جنبش سبز «ندا» دختری تحصیلکرده در رشته فلسفه بود که در کنار خیابان در کنار معلم موسیقیاش کشته شد، او نشان دهنده ماهیت جنبش سبز و جامعه کنونی ایران است. جنبش سبز بر بسیاری از جنبههای ناپسند تفکر عوام از جمله مردسالاری، کلیشههای ضدقومی،یا بیگانه ستیزی غلبه کرد. دختران و زنان ایرانی اگر نگوئیم رهبران اصلی، بلکه همراه و همسنگر مردان ایرانی بودند. هر جا که پدری به زندان رفت، همسرش و دخترش زبان او در اینترنت شد. و هر گاه زنی به زندان رفت، برادرش و شوهرش و پسرش زبان او شد. در صفحات عاشقانه تاریخ جنبش سبز بسیار نامهها از سوی دختران و همسران به شوهران، پدران و همسرانشان نوشته شد و بسیاری از دوست داشتن عزیزانشان گفتند. اینترنت باعث شد مرز میان مردان و زنان برداشته شود و زنان حضوری فعال بیابند. این ماجرا وقتی بیشتر به جلوه آمد که سایتهای طرفدار حکومت عکس مجید توکلی از دانشجویانی که علیه رهبر سخنرانی کرده بود، با چادر منتشر کردند. آنها می گفتند که او می خواست از ترس با استفاده از چادر فرار کند، و از دیدگاه جامعه سنتی و مردسالار ایران، چادر به سرکردن مردان، یک شیوه تحقیر آنان است. در مقابله با این برخورد بود که مسیح علی نژاد، یکی از دختران بلاگر از مردان خواست برای همبستگی با زنان ایرانی که حجاب اجباری سالها به آنان تحمیل شده است، حجاب بگذارند و عکس با حجاب خودشان را در وبلاگها منتشر کنند، تا نشان بدهند که زن پوشی نه تنها ننگ نیست، بلکه مردان در این مشکل زنان ایرانی با آنان همدرد هستند. همه همین کار را کردند. شیرین عبادی، زن وکیل ایرانی و برنده نوبل صلح از همه مردانی که در اینترنت با زنان ایرانی اعلام همبستگی کرده بودند، تشکر کرد. زنان ایرانی، مدیران جنبش سبز و رهبران جنبش سبز بودند و هستند. حالا دیگر کمتر کسی است که سووال کند چرا هیچ زنی در رهبری جنبش سبز حضور ندارد، همه نامهای شیرین عبادی و زهرا رهنورد را شنیدهاند.
14) یکی از مهمترین مشکلات جنبش سبز این بود که حکومت تمام رسانه ملی (هفت شبکه تلویزیونی و صدها شبکه رادیویی و هزاران وب سایت و روزنامه چاپی) را به نفع یک نامزد انتخاباتی مصادره کرد، و هم زمان از روز انتخابات اینترنت و موبایل را قطع کرد و 48 ساعت سکوت کامل رسانهای را به مردم تحمیل کرد. ما فقط از طریق ای میل و برخی رسانههای محدود مثل بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا (که معلوم نبود برخی از آنان مانند بی بی سی به نفع کودتاچیان رفتار می کنند یا به نفع مردم) با جامعه ایرانیان ارتباط داشتیم. ما در این مدت در اینترنت آموختیم که باید از این رسانه به عنوان رسانه مردمی استفاده کنیم، و نه فقط باید از آن به عنوان زبان مردم بهره ببریم، بلکه باید به تدریج از یک جانبه نگری سبز دست برداریم و بپذیریم که سبز تنها رنگ مردم ایران نیست. در مقابل تلویزیون دولتی و رسانه های تحت کنترل دولت، به تدریج سبزها را از همه جا حذف کردند و ما را جاسوس و عامل بیگانه و آمریکایی و صهیونیست خواندند. به تدریج مردم هر چه بیشتر به خبرهای اینترنتی و رسانههای مستقل اعتماد کردند و از رسانههای دولتی فاصله گرفتند و تلویزیونهایشان را خاموش کردند. حالا دیگر مخاطبان محدود و معدود ما روز به روز افزایش می یابند و مخاطبان رسانههای دولتی روز به روز کاهش می یابند. براساس گزارش منتشره وزارت اطلاعات در هفته گذشته مخاطبان تلویزیون جمهوری اسلامی به حداقل خود رسیده است و به همین دلیل تلویزیون تصمیم گرفت با چرخش در برخی مواضع خود و راه اندازی برنامه هایی مانند «رو به فردا» مخاطبان گریخته را جذب کند. اما این تلاش به دلیل سردرگمی حکومت از یکسو و ماهیت استبدادی و تبلیغاتی رسانه های دولتی از سوی دیگر، ادامه نخواهد یافت. حالا ما می دانیم که اگرچه یک تلویزیون مستقل و آزاد می تواند مشکل خبررسانی ما را تا حد زیادی حل کند، اما به دلیل ماهیت دموکراتیک اینترنت و ماهیت سانترالیست تلویزیون و رادیو، بهتر است در کنار تلاش برای تلویزیونی که بتواند شهرهای کوچک و روستاها را پوشش دهد، باید پوشش اینترنتی خود را کامل و غنی کنیم و به فکر حل مشکلات فنی آن باشیم. از نظر من سرعت افزایش سرعت اینترنت در جهان و در ایران، حتی از سرعت احتمالی راه اندازی یک شبکه تلویزیونی رادیویی مستقل سبز و یا افزایش احتمالی شبکههای بین المللی فارسی زبان بیشتر است. تا یکی دو سال دیگر احتمالا بخش وسیعی از ایرانیان می توانند بسیاری از برنامههای تلویزیونی را از طریق ای میلها و کامپیوترهای خود دریافت کنند و تلویزیون نیز خود به خود به سوی کوچک شدن، جزئی شدن و تبدیل شدن به چیزی مانند یوتیوب پیش می رود. من تقریبا مطمئنم که در همین زمانی که رسانههایی مانند بی بی سی و صدای آمریکا مشغول آموزش دادن خبرنگارانشان برای رعایت بی طرفی خبری است، افزایش سرعت تلویزیون کوچک، اتفاق می افتد و تلویزیون کوچک ماهیتی دموکراتیک و غیرسانترالیست خواهد داشت، به شکلی که مخاطبان بتوانند نظرات و سلیقه و دیدگاه خود را در تلویزیون ببینند. جنبش سبز در حال حاضر موفق شده است که در اکثر رسانههای محافظه کاران به موضوع اول تبدیل شود. وقتی مخالفان جنبش هم درباره ما حرف می زنند، این به معنی پیروزی ماست. هیچ عاملی به اندازه سلیقه مخاطب در تغییر جهت دادن رسانههای تاثیر ندارد.
15) ما مسابقه را بردهایم. دولت کاری به شبکه های لس آنجلسی ندارد، اما روی بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا که مخاطبان مشخص و فراوان از ایران دارند، پارازیت می اندازند. از سوی دیگر دولت فیلترینگ را هم شدیداً در مورد اینترنت عمل می کند، البته آنها کاری به مسائل اخلاقی ندارند، آنها فقط مسائل سیاسی و اجتماعی را کنترل می کنند. از سوی دیگر روزنامههای محافظه کاران نیز تلاش می کنند در کنار انتشار وارونه خبرهای جنبش سبز، جریانهای کوچک و کم اهمیتی که در خارج از ایران علیه سبزها می نویسند، منتشر کنند. مهمترین مشکل حکومت رسانههایی است که راه حلهای غیرخشونت آمیز برای فضای آینده ایران دارند. آنها نمی خواهند جلوی منفجر کردن و ترور و خشونت را بگیرند، آنها از جنبش سبز و نافرمانی مدنی مسالمت آمیز می ترسند.
16) دولت و حکومت به تازگی برخی از وبلاگها و وب سایتها را باز می کند، اجازه تردد اطلاعات را موقتاً می دهند تا بتوانند در جریان جنبش سبز قرار بگیرند، آنها خودشان هم می دانند که وقتی رسانههای سبز را فیلتر می کنند، خودشان هم از دانستن بلایی که به سرشان خواهد آمد محروم می شوند. آنها پنجره ها را باز می کنند تا ما را هم ببینند و پیدا کنند. ما را که تلاش می کنیم در راه شیری اینترنت، جاده ابریشم گمشدهمان را پیدا کنیم. آقای بیل گیتس! از صمیم قلب از شما متشکریم، نمی دانم که آیا قصد شما از ایجاد اینترنت توسعه دموکراسی و افزایش دسترسی به اطلاعات بود، یا نه، اما آنچه ما به دست آوردیم همین بود.
17) آخرین نکته این که در اطراف ما مجموعهای از تصادفات زیبا رخ داده است. جنبش سبز، سبز شد، چون گروهی از بچههای جوان مشهد تصادفاً رنگ سبز را انتخاب کرده بودند، سبز شد و ما این سبز را جهانی کردیم. جنبش سبز مسالمت آمیز شد، چون ما میلیونها انسان بودیم که می خواستیم به جای ویران کردن همدیگر، با همدیگر حرف بزنیم. جنبش سبز با شعارهای نفرت انگیز مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا بیگانه شد، چون جهانی که در آن زندگی می کنیم به سوی خردمندی و صلح و دانایی و مهربانی می رود. من به جهان آینده امیدوارم، جهانی مجازی که جهان حقیقی را به سوی دموکراسی و آزادی می برد. من از شنیدن خبر میلیاردر شدن نابغههایی مثل بیل گیتس یا صاحبان گوگل و ای بی لذت می برم، چون معلوم می شود که جهان به سوی خرد در حرکت است. من از گرفتن جایزه اسکار توسط کارگرانان چپ لذت می برم، چون می فهمم جهان تک صدایی دارد می میرد. من از شنیدن آهنگ مرگ بر دیکتاتور که از دهان میلیونها زن باحجاب و مردان مسلمان شنیده می شود، لذت می برم، چون احساس می کنم ایمان و آزادی هر دو زندهاند. من احساس می کنم شکوفهای در حال شکفتن است. و ما تمام این سالها را بیهوده نزیستیم.
[این متن قرار است در یک سخنرانی برای بلاگرها و فعالان اینترنتی غیرایرانی خوانده شود]
0 comments:
ارسال یک نظر