احضار مجدد فاطمه عرب سرخی

 جـــرس:  فاطمه عرب سرخی، فعال سیاسی و فرزند فیض الله عرب سرخی عضو دربند سازمان مجاهدین انقلاب به دادگاه احضار شد.

به گزارش کلمه، فاطمه عرب سرخی برای ۲۷ دی ماه به شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیر عباس احضار شده است.

این فعال سیاسی جوان اصلاح طلب سال گذشته مدتی در بند دو الف سپاه بازداشت بود، که پس از دوهفته انفرادی با قرار وثیقه آزاد گردید.

متن زیر بخشی از خاطرات بازداشت فاطمه عرب سرخی فرزند یکی از ۷ شاکی پرونده شکایت از سردار مشفق است که هم اکنون در بند ۳۵۰ اوین به سر می برد.

متن این یادداشت به شرح زیر است:

یک سال گذشت! نوشتن و خواندن این جمله بیش از ثانیه ای وقت نمی گیرد. اما یک سال از چه گذشت؟ در یک سال گذشته بر ما چه گذشت؟ مگر می شود حتی لحظه ای از این یک سال را از ذهن خارج کرد؟ با این حال از نظر خیلی ها انگار همین دیروز بود!

روز یکشنبه نهم آذر ماه ۱۳۸۹ ساعت ۱۰ صبح سرگرم تمیز کردن خانه ای بودم که خبر نداشتم قرار است تا دقایقی دیگر شخم زده شود. صدای زنگ در … ساجده سراسیمه پشت در بود. اینکه نگران باشد به خاطر بیماری ام و فوت همزمان مادربزرگم درست در زمانی که در بیمارستان بستری بودم و اینکه می دید به سختی روی پاهایم ایستاده ام، نباید اینقدر باعث تشویشش می شد! گویا مهمان های ناخوانده ای پشت در بودند و ساجده نگران از وضعیت من … گفتم: بگو مهلت بدهند لباس بپوشم. خیلی زود پله ها را دو تا یکی کردند و رسیدند. آماده ی رفتن شدم اما گویا هدف بردن من نبود. حکم احضاریه و تفتیش در دست داشتند و اجازه داشتند هر آنچه می خواهند از منزلمان ببرند.

سرگرم تفتیش وسایلم بودند که پدرم رسید. گویا حرفی برای گفتن به آن ماموران معذور نداشت. نگاهی معنی دار … تکان سر به نشانه تاسف … بلند بلند آرزو می کرد: امیدوارم روزی عقلانیت حاکم شود …

در نهایت کامپیوتر شخصی همسرم، دست نوشته ها و خاطرات روزانه ام، لپ تاپم، پاسپورتم و … صورتجلسه شد و ماموران رفتند و من ماندم و پدر …

در نگاه پدر حرفهایی خواندم که خیلی بیشتر از ادراکم بود. شاید فکر می کرد امتحانی ابراهیمی برایش رقم خورده. از من خواست تا بنشینم و خوب به تک تک جملاتش گوش کنم. جملاتی که ۲۰ روز بعد در سلول انفرادی لمسشان کردم. کلماتی که از نظر آقای بازجو آموزش ضدبازجویی پدر بوده برای من …

پدر شروع به گفتن کرد و من سراپا گوش بودم: "هر حرکتی که می کنی باید روی خط قانون و اخلاق باشد. قدمی اگر کج گذاشته شود روزی می رسد که از مسیر اصلی خیلی فاصله گرفته ای.

فاطمه جان!

به دادسرا برو و مراحل قانونی را طبق قانون انجام بده. برگه ای که در دست توست برگه ی احضار متهم است. پس تو متهم هستی و حق در خواست تفهیم اتهام داری و قانون به تو این اجازه را می دهد که حتی بعد از تفهیم اتهام هم سکوت اختیار کنی چه رسد به قبل از آن …

وقتی تو تقاضای تفهیم اتهام کنی روشی که آنها در پیش می گیرند این است که اگر تفهیم اتهام صورت پذیرد حکم جلب صادر می شود."

حرف پدر را قطع کردم و گفتم: بازداشت؟ فکر می کردم قرار است یاد بگیرم چطور پیش بروم که بازداشت نشوم!!

پدر ادامه داد: "تو باید مسیر قانونی را طی کنی و اگر بپذیری که تفهیم اتهام نشوی و در ازای آن بازداشت نشوی یعنی تن به بی قانونی سپردی و این می تواند اولین گام کج تو باشد."

با تمام وجود به حرفهایش گوش می دادم. از انفرادی می گفت و خلوتی با خدا که در آن زمان ملموس تر از هر زمانی است.

طی روزهای بعد از آن روز ماموری که برای تفتیش آمده بود چند بار تماس گرفت و تاریخ احضار را به زمان دیگری موکول کرد.

تا ساعت ۱۰ صبح روز یکشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۹ که به همراه خانواده به دادسرا مراجعه کردم و متوجه شدم که احضار ما گروهی صورت گرفته.

ورود به دادسرا و عمل کردن به تمام نصایح پدر …
همان طور که گفته بود بازداشت شدم …
اتهام: بلبل زبانی به دلیل تقاضای تفهیم اتهام …
و خاطراتی از ۱۴ روز زندگی در سلول انفرادی بند ۲ الف سپاه …
و امروز سالروز آن روز است برایم …

قسمتی از خاطرات فرزند یک زندانی سیاسی

0 comments:

ارسال یک نظر