عریضه سی و دوم فخرالسادات محتشمی به دادستان: تاج زاده را بازگردانید

فخرالسادات محتشمی پور در سی و دومین عریضه خود به دادستان تهران با اشاره به سرقت انجام شده از خانه شان آورده است: همسرم را بازگردانید که همه هستی من است و اموالمان را بازگردانید که بیش از این شبهه ناک نباشد اقدامات امنیتی جاری در کشور اسلامی مان.

 

متن کامل این نامه که در اختیار جرس قرار گرفت به شرح زیر است:
 
عریضه سی و یکم
به : دادستان تهران
از : همسر سید مصطفی تاجزاده شاکی از کودتاگران انتخاباتی، آزاده ممنوع الملاقات در قرنطینه اوین


بسم الله الرحمن الرحیم
یا اباعبدالله بابی انت و امی لقد عظم مصابی بک فاسئل الله الذی اکرم مقامک و اکرمنی بک فاسئل الله الذی اکرم مقامک واکرمنی بک ان یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد صلی الله علیه و اله اللهم اجعلنی وجیهاً بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الاخرة

 
سلام آقای دادستان!
رسیده ایم به روز پنجم محرم حسینی و بیست و یکم آذر و دومین روز از اعتصاب غذای آقای نوری زاد. خواه ناخواه نام محمد و مصطفی این بار در زندان جمهوری اسلامی به هم پیوند خورده. پیوندی سخت و ناگسستنی. محمد نوری زاد جهادگر بشاگرد و راوی فتح رزمندگان اسلام و مصطفی تاجزاده دانشجوی انقلابی و مدیر مردمی دیروز و سیاست ورز مؤمن دیروز و امروز و انشاء الله فردا که دست تقدیر آنان را در کنار هم قرار داد تا صفحات جدیدی در تاریخ معاصر کشورمان تقریر شود. از رزمندگان اسلام گفتم که هنوز در بعضی جماعت ها برای سلامتی و پیروزی شان صلوات می فرستند بعد از شعارهای مرگ. این شعارهای مرگ تمامی ندارد انگار. شما باور ندارید که شعار زندگی و سبزی و سلامت را باید جایگزین کرد اما انگار نان عده ای و حیاتشان در مرگ دیگران است. مرگ را برای بندگان، فقط خدا تقدیر می کند و مرگ خواستن برای دیگران فقط به دل سختی و قساوت آدم منجر می شود. یک روز برای این یک روز برای آن و یک روز هم حتی برای فرزند خود! یا للعجب! ما که باور نمی کنیم آموزه های ملاحسینی را که همه چیز را سیاه می خواهد و ترویج می کند. خداوندگار طبیعت را سرشار از رنگ های زیبا آفریده است و سیاه را هم فقط رنگی در کنار رنگ ها و شاید زمینه ای برای جلوه گری نقره گون ماه و ستاره های درخشانی که راه را می نمایانند. ما سبزها، روزهای رنگی و شاد را برای خودمان، فرزندانمان، همه مردمان و همه بشریت آرزو می کنیم و می دانیم که این خواست با فطرت بشری و اراده الهی سازگار و همراه است.

 
آقای دادستان!
به بیست و یکم آذر رسیده ایم ولی هنوز بگیر و ببندها ادامه دارد. چرا ؟؟؟ هر روز مادری، پدری، همسری، خواهری، برادری یا فرزندی زنگ می زند و خبر دستگیری عزیزی را می دهد. ما دیگر اصلا تعجب نمی کنیم، جا نمی خوریم و نمی گوییم این را دیگر چرا آن را دیگر برای چه؟ این روزها اگر کسی را دستگیر نکنند تعجب دارد. اگر کسی راست راست در خیابان راه برود یا در دفترش کارش را بکند و زندگیش را بکند تعجب آور است چون اصل بر برائت متهمان واقعی و دروغ گویان و مفتریان و فتنه گران واقعی است. بنابرین ما یک سیاهه از خوبان که به اندازه همه ایران سبز وسعت دارد گذاشته ایم جلوی رویمان و هی چوب خط می زنیم. تا کی همه اسامی یک ضربدر سیاه بخورد.سیاه چرا سبز. ما سبزپوش سبزگوی و سبزمرام باقی می مانیم در مقابله با سیاهی. آذر کم کمک دارد راهش را می گیرد و می رود و شب یلدا دارد از راه می رسد آقای دادستان. فکر کنم باید برویم در تدارک یک یلدای باشکوه با قصه های تلخ امروز و حکایت های شیرین فردا. راستش را بخواهید ما به شوق فردای روشنمان امروز را نمی بینیم و اگر هم ببینیم خیر و برکاتی را می بینیم که نصیبمان شده از قِبل همین نکبتی که سیاه دلان طالبانی مرام برایمان تدارک کرده اند. سناریونویسان انقلاب مخملی که استبداد آرزوی دیرینشان بوده و هست و برای رسیدن به کامیابی از هیچ راه زشت و کردار زشت برائت نمی جویند. 

 
آقای دادستان!
ما داریم روزهایمان را سپری می کنیم و شب هایمان را و شناسنامه را گذاشته ایم جلوی رویمان برای شماردن روزهای باقی نه روزهای فانی و تأسف نمی خوریم بر روزهای از دست رفته چرا که اگر دوباره بازمی گشت باز هم در همین راه گام می گذاشتیم. اما برای روزهای آینده که نه، برای همه ساعات و دقایق و لحظاتش برنامه ریزی می کنیم چون در میانه عمر ارجمندی زمان بیشتر آشکار می شود. کاش همه شناسنامه هایشان را می گذاشتند جلوی رویشان، همه آن ها که بازداشت و بازجویی و بازکاوی اندیشه های بچه های ما حالا دیگر شده یک عادت برایشان و حوصله شان سر می رود اگر کسب و کارشان کساد باشد. همه مفتّش ها همه عاملان و همه آمران. ستاد کودتا این مکاره را داغ داغ می خواهد و مزدبگیرانش هنوز از آب در هاون کوفتنشان خسته نشده اند هرچند هر چه بیشتر می کوبند ناامیدتر می شوند اما طبق عادت به همان کار ادامه می دهند شاید معجزه ای رخ دهد و بقایشان حتی یک روز درگرو یک اعترافی، چیزی به طول انجامد.

 
آقای دادستان!
در نامه های رسمی و عریضه ها که از نظر من رسمیتش بیشتر است چون مخاطبان بی طرفی دارد که قبل از خواندن نامه به دستگاه خرد کنش نمی سپارند، خدمتتان عرض شد که آقایان برادر! کلید خانه مرا دارند. چون تشریف آورده اند و سرقت ها نموده اند و در حضور سرایدار طفلکی مجتمع مسکونی ما سیاهه سرقت ها را ثبت نموده اند و او را صاحب البیت فرض کرده و امضایش را نیز پایین آن مرقومه مبارکه به یادگار گذاشته اند. عرض کردم سرقت! چون در غیاب ما آمده اند و اموالمان را برده اند و بارها پیگیری نتیجه ای نداشته است. لطفا بفرمایید رسیدگی شود. در آن روزهای آغازین کودتا که همه هستی من یعنی همسر عزیزتر از جانم را در شب میلاد مادرش و مادرمان زهرا(س) از جلوی چشمم ربودند دیگر به فکر خرده ریزهای دزدیده شده در روزهای بعد نبودم اما حالا از باب جلوگیری دزدی های بیشتر در جمهوری اسلامی تأکید دارم که اموال مسروقه بازگردانده شود. این را در نامه ای به فرمانده سپاه نیز که مسئول این اقدامات گناه آلود در ارتباط با زندانیان دو الف سپاه است، اعلام کردم اما دریغ از پاسخ. دریغ از نتیجه. حالا از این فرصت استفاده می کنم و برطبق قاعده « جلوی ضرر را هر کجا بگیرید منفعت است» اعلام می کنم که هر کس مسئولیت این کار را به عهده دارد زودتر اقدام کند. همسرم را بازگردانید که همه هستی من است و اموالمان را بازگردانید که بیش از این شبهه ناک نباشد اقدامات امنیتی جاری در کشور اسلامی مان. 

 
خداوندا من در این ایام که متعلق به بهترین بندگان توست از خودت می خواهم که همه وجودم را تا بازپس گیری همه آرمان هایمان که توسط نااهلان و نامحرمان به سرقت رفته است، در مسیر حق طلبی و عدالت خواهی و آزادی خواهی قرار دهی و مکر ماکرین و کید حاسدین و فتنه غاصبین و جور ظالمین را به خودشان بازگردانی. 

 
آمین یا رب العالمین
فخرالسادات محتشمی پور
پنجم محرم الحرام 1431 برابر با بیست و یکم آذرماه 1389

0 comments:

ارسال یک نظر